tag:blogger.com,1999:blog-77234076003741483472024-03-19T16:18:18.992+03:30ایران سکس ( داستان ، عکس ، فیلم سکسی )عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسیiransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.comBlogger38125truetag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-63503588966893223552011-06-16T19:47:00.002+04:302011-06-16T19:47:29.098+04:30داستان سکسی - دختر دایی نازنین<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 class="contentheading">دختر دایی نازنین</h2><div id="node-10582"> <div class="padding"> <table class="contentpaneopen"><tbody>
<tr> <td class="contentheading"><br />
</td></tr>
<tr> <td colspan="2" valign="top"> </td></tr>
<tr> <td colspan="2" valign="top"> <div class="content"> من از بچگی عاشق نازنین بودم و با وجود اینکه دختر دائیم 10سال از خودم کوچیک تر بود احساس عجیبی بهش داشتم .کلا ما زیاد خونه کسی نمیریم و خوب دائم هم از این قاعده مستثتا نبود،به همین دلیل دیدار ما با هم محدود به همون عید تا عید می شد . سالها همینجور گذشت و ما کمکم بزرگ و بزرگ تر می شدیم .این داستان هم مربوط به 4ماه پیش میشه. باید بگم که من حالا 29ساله و دختر دائم 19سالست .<br />
داستان از اونجا شروع شدکه نازنین موبایل دارشد ،پس نتیجه می گیریم هرچی مصیبت سر ما جوونا می یاد به خاطر این آمریکائیاست:))))))خلاصه من<br />
کلا آدم آروم وبه اصطلاح جمع با کلاسی هستم و خدا رو شکر از چهره زیبایی برخوردارم ( البته اگه قصد جونمو نکنید )واسه همین دختر های دور و برم کلا خوب به من پا میدن ولی اگه نخندین من اصلا اهل دختر بازی نیستم آخه همیشه دوست داشتم با کسی سکس داشته باشم که عاشقش باشم و همراه سکس بتونم لذت عشق رو هم باهاش حس کنم.القصه اون روز مثل همیشه از کارخونه برگشته بودم(لازمه بگم شغل پدر من تولید مواد صنعتی و منم طبعا کارهای اونجا رو انجام میدم)توی اتاقم مشغول درس خوندن بودم(پر حرفی منو ببخشید ولی لازمه بگم که رشتم مدیریت صنعتی تا بهتر منو تجسم کنید) که دیدم یه اس ام اس ناشناس اومد . بازش کردم و دیدم نازنینه ! تعجب کردم خلاصه بعد از احوال پرسی و تبریک من واسه موبایل دارشدنش نازنین گفت دوست داره که با من در ارتباط باشه. تو کونم عروسی راه افتاده بود بیا وببین ،ولی تیریپ اومدم و با اکراه قبول کردم خلاصه از اون روز به بعدکار ما شده بود مسیج بازی جوری که به نیمه شبها کشیده شده بود واز اونجا که بزرگان گفتن بین دختر و پسر توی شب شیطان حکم میکنه که جیگرشو برم ،یواش یواش کارما کشید به حرف های سکسی زدن و از اونجا که با هم جور شده بودیم نازنین یه روز به من گفت که دوست پسر داره و از من خواهش کرد کمکش کنم تا باهاش باشه ،با این حرفش گه گذاشته بود تو اعصابم ولی به روی خودم نیاوردم و قبول کردم اما تو دلم به خودم قول دادم که کون پسره رو پاره کنم آخه هیچ جور نمیتونستم قید کس و کون ناز دختر دائم رو بزنم . اصلا اجازه بدید یکم ازش تعریف کنم که بفهمید چه هلویی ،جووووووووووووووون . قدش 170 تو پر با پوستی به سفیدی برف با گونه هایی به رنگ انار ،چشاش قهوهای و مثل دوتا گردوی بزرگ توی صورتش آدم رو دیونه می کنه یه لب داره نهایت عرضش 2 سانته سرخ وکاملا پف کرده ،چی بگم از سینه هاش : سایز 75 سفت و عجیب سر بالا با نوک سینه هایی به رنگ صورتی روشن که وقتی شق میشن یه یک سانتی میشن ،وای که وقتی بهشون فکر میکنم دهنم آب میفته،همه اینا یه طرف کس و کونشم یه طرف ،یه کس داره سفید که وسطش به رنگ نوک سینه هاش صورتی روشنه و خوش گوشت (یه چی میگم یه چی میشنوید)،کونشو که دیگه نگو هر کمبش اندازه قطر کمر منه به اینا اضافه کنید یه کمر باریک که نهایتا اندازه رون یه آدم معمولی ، اصلا نمی دونم معده و رودش چجوری توی شکمش جا شده ؟؟؟؟؟؟؟؟؟<br />
خلاصه یواش یواش مخشو زدم و از پسر جداش کردم ،جوری که یه مهیار می گفت 5000000000000000مهیار از دهنش می ریخت (منظورم اسم خودم بود) امااین وسط یه مشکل بزرگ وجود داشت و اونم این بود که زن داییم مثل سرهنگ های گشتاپو 1 دقیقه هم تنهاش نی گذاشت واسه همین هم فقط وقت هایی می تونستیم با هم باشیم که من می رفتم دم کلاس زبان دنبالش اولا فقط قصدم با اون بودن بود ولی مگه این شیطون لامسب می گذاره. اولین باری که ازش لب گرفتم یادم نمیره داشتم می رسوندمش خونه که گفت :<br />
مهیار جون هنوز وقت دارم ،بریم یه دوری بزنیم<br />
که منم از خدا خواسته گفتم : چشم عزبزم الان می ریم یه جای خووووووب<br />
خندید و گفت : کجا مارمولک<br />
گفتم:کمربندی<br />
یه دفعه دیدم هاج و واج داره نگام می کنه. پرسید :کمر بندی؟خاک تو سرت کنن جا بهتر از این نبود؟؟؟؟؟حیف من ،اصلا تو لیاقت داشتن یه دختر دائی ناز مثل منو نداری ، برگرد بریم خونه . . .<br />
خندیدم و گفتم : الهی قربونت برم منظورم این بود که این وقت شب کمربندی خلوت تره وراحت تریم<br />
یه خنده موزیانه گوشه اون لبای نازش نشست که دیونم کرد و گفت :<br />
حالا حتما باید بریم جای تاریک ؟؟؟؟؟مگه می خوای چیکار کنی ؟؟؟؟<br />
گفتم : هیچی عزیزم فقط می خوام باهات درد دل کنم.<br />
خندید و گفت : نکبت درد دل یا درد زیر دل<br />
یه لحظه فقل کردن ،فقط گفتم هر جور شما امر کنید .<br />
خلاصه تصمیم گرفتیم که بریم باغمون . به زن دائم زنگ زدم و یه بهونه تراشیدم .<br />
توی راه توی فکر اون هیکل نازش بودم که دیدم دستش رو گذاشت روی رونم و آورد طرف مهیار کوچولو که حالا بهتر بود بگم حاج مهیار آخه انقدر بزرگ شده بود که راحت می گرفت زیر فرمون:)))))خندید و گفت :<br />
اوه اوه اوه عجب دایناسوری گازت نگیره و محکم گرفتش توی دست ،یه جوری فشارش می داد که هر لحظه منتظرشکستنش بودم ،گفت :<br />
الهی بمیرم واسه بسر عمه خوشکلم که از بس تو کف مونده اینجوری قاط زده<br />
گفتم : ای گفتی<br />
رسیریم تو باغ من پیاده شدم و در رو واسش باز کردم وقتی پیاده شد یه لحظه کاملا صورتش به صورتم نزدیک شد ،منم نامردی نکردم و لبشو بوسیدم گفت : چه حولیییییی یا نبوس یا درست ببوس و لبش رو روی لبم گذاشت نمی دونید چه طعمی داشتن شیرینننننننننننننننننننننن وگرم ،باورم نمی شد . خدایا یعنی این لبای نازنین منه که دارم می بوسم!!!!!!یه جوری زبونشو تو دهنم می چرخوند و لبهام رو محکم می مکید که یه لحظه خندم گرفت .<br />
گفت چته دیونه چرا می خندی ؟؟؟؟؟<br />
گفتم : آخه اینجور که تو لب منو می بوسی و می خوری فک کنم اونی که می خواد بکنه تو هستی و اونی که میده منم ، خندش گرفت و پرید تو بغلم ،محکم منو بغل کرد و در گوشم گفت :آخه پسر عمه نازم کردم داری ، می دونی چند ساله خواب این لبها رو می بینم ؟؟؟؟؟<br />
از تعجب دهم باز مونده بود ،گفتم ولی من فکر می کردم که من عاشق تو بودم و تورو تور کردم ، باز یه لبخند موزیانه زد و گفت : آخه خره تو چرا اینقدر ساده ای ، هنوز نمی دونی دختر ها چقدر موزین<br />
گفتم : چرا ؟؟؟<br />
گفت : راستشو بخوای این منم که تورت کردم نه تو !!!<br />
گفتم :بی خود تو که دوست پسر داشتی ؟؟؟<br />
دوباره خندید وگفت : وقتی میگم خری نگو نه . . اون ساسان داداش نیلوفر دوستم بود ،من با نیلوفر ازش خواسته بودیم که نقش دوست پسر منو بازی کنه تا حسادت تو تحریک بشه !!!!!<br />
نمی دونستم چی بگم ،گفتم : جدییییییییییییییی<br />
یه دست به صورتم کشید و بعد از لمس کردن لبهام با یه صدایی که شهوت توش موج می زد گفت : آره نفسم ،پس چی ..فک کردی من یه پسر عمه به این نازی رو می گذارم که دخترای درپیت کف بزنن ،عمراً. . .من عاشقتم دیونه<br />
دیگه نمی دونستم چی بگم ،بغل کردم و بوسیدمش ، همین جور که لباش رو لبام بود وارد عمارت شدم ویه راست رفتم طبقه بالا توی یکی از اتاق خواب ها ،نازنین رو گذاشتم روی تخت و خودم کنارش دراز کشیدم ، یه دستم زیر سرش بود و با دست دیگم مو های بلند ومجعدش رونوازش میکردم.لبهاش توی اون تاریک و روشنی مثل الماس می درخشیدو می گفت :بیا منو بخور . . .<br />
شروع کردم به خوردن لبهاش ،همینجور که لبهاش رو می خوردم با دستم دگمه های مانتو و پیرهنش رو باز کردم که دیدم بهبههههههههههههههه،دختر دائی نازم زحمت منو کم کرده و اصلا کرست نپوشیده ،نمی دونید اون سینه های نازش چه جوری سفت و شق شده بود و از سفیدی اتاق رو روشن کرده بود اون نک های تیزش رو که نگو دوست داشتی تا صبح مکشون بزنی ،همینجور محو تماشاشون بودم که گفت : چیی صفر کیلومتر سینه ندیده ،بخورشون دیگه . .<br />
من دیگه طاقت نداشتم ،افتادم روش ،حالا بخور کی بخور یواش یواش رفتم پایی تر روی نافش ،با زبون شکم و نافشو میلیسیدم،نازنین یه دستش رو روی سنش گذاشته بود و به یه دستش مو های منو نوازش میکرد ،با هر لیسی که زیر نافش می زدم یه آه می کشید و قربون صدقم می رفت آخه اونم اولین بارش بود ، توی اون حال موهای منو میکشید و می گفت : الهی قربونت برم مهیار جونم ،واقعا ارزش منتظر بودن و شیطونی نکردن منو تو این سالها داشتی عزیزم .<br />
بلیس و برو پائین ،همش مال خودته عشقم . تو این سالها به خاطر تو نگذاشتم حتی آفتاب رنکشو ببینه ،برو پائین عزیزم مال خودته .<br />
با حرف هاش دیونم کرده بود ،وقتی دیدم اوکی رو داد رفتم پائین ،شلوارش رو مخواستم در بیارم که از زور تنگی شرتشم باهاش کشیده شد پائین ،چی دیدم ،تجسم کنید شرت و شلواری رو کهتا زیر کس پائین اومده اونم یه کس سفید و تپل بدون مو که خیس خیس باشه نمی دونید دیدن این صحنه زیر نور ماه که از پنجره داخل اتاق می تابه چه شاعرانه و شهوت بر انگیزهههههههههههه<br />
من که اصلا نفهمیدم چجوری شلوار و شرتش رو از پاش در آوردم ،پاهاش رو باز کردم و رفتم وسطش،شروع کردم به خوردن کسش ،واییییییییییییییییی که چه خوش مزه وشیرین بود شنیدین میگن فلانچیز بوی نویی میده ؟؟؟کس نازنینم بوی نوییی و تازگی می داد وبیشتر آدم رو به خوردنش تحریک می کرد ،اونقدر خوردمش که یه لحظه نازنین شروع کرد به لرزیدن و به ارگاسم رسید با نفس نفس گفت :نفسم بکن منو ،دیگه طاقت ندارم گفتم از پشت ،یه خنده شهوتی زد و گفت : آره جونم جلوم بمونه واسه شب ازدواج ،می خوام گرمای داخل کسم اون شب سورپرایزت کنه. . .<br />
با این حرف هاش مثل گرگ گرسنه وحشی شده بودم و مشتاق فتح کردن کونش،یه جوری با عجله برش گردوندم که گفت:<br />
چیه گرگ کوچولو ،می ترسی فرار کنه ، نه خیر نترس همش تا ذره آخر مال خودته<br />
چی بگم وقتی کونش واسه اولین بار روبروم قرار گرفت ،یه کون سفید و درشت و نرم که با کوچک ترین نسیم مثل ژله می لرزید با یه سوراخ تنگ و صورتی وسطش . کیرم همچین شق شده بود که ترسیدم یه دفعه خودم رو گاز بگیره.<br />
دیدم حیفه زود بکنمش واسه همین پاهاش رو به هم چسبوندم تا اول کسش رو از عقب بخورم ، نازنینم اینو فهمید و با یه حرکت سکسی کونش رو فر داد و یه دفعه قمبول کرد ،وایییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییییی که چی دیدم یه کس تپل که از عقب از بین رونش زد بیرون و لای پاش جا خوش کرد ، فک کنم یه نیم کیلویی بود،تجسم کنید من بدبخت چه ستمی کشیدم ، آخه مگه آدم دلش می یاد این کس و کون رویایی رو بکنه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟<br />
شروع کردم به خوردن کسش که حالا از خیسی لیز شده بود ،نازنین هم که تو اوج حال کردن بود کسش رو بیشتر به دهن من فشار می داد ،نمی دونید چه حالی داشتم ،دیگه طاقت نداشتم بلند شدم و با آب کسش سوراخ کونش رو خیس کردم و یواش یواش اول با یه انگشت و بعد با دو و سه انگشت سوراخش رو حسابس آماده ورود حاج مهیار کردم ،دیگه وقتش رسیده بود و میشد از آه و اوه نازنین فهمید که اونم آمادست ،کیرم رو با دست گرفتم و شروع کروم به کشیدنش لای چاک کس نازنین تا خیس و آماره بشه ،این کار اونقدر به نازنین حال می داد که با تکون دادن کسش شروع کرد به همراهی کردن با من و مدام می گفت :<br />
جونننننننننننننننن ،بگا منو مال خودته ،همش مال خودته ،کی بشه بکنیش تو کسم این کیر کلفتو با حرکت دادن کسش و با توجه به خیسیس اون هر از کاهی کیرم لیز میخورد و یکم می رفت تو کسش ،فک کنم حاج مهیار خیلی بی تاب کس نازنین جونم بود ،خلاصه ترسیدم یه دفعه پردشو بزنم و شر بشه واسه همین کیرم رو گذاشتم رو سوراخ کونش و عملیات فتح تپه های نازنینیه با رمز جوووووووووووووووون آغاز شد ،کار خیلی سخت بود ولی با فشار زیاد و همراهی و همکاری نازنین سرش رو کردم تو ،نازنین یه آخ شهوتی از روی درد گفت و با کمال تعجب به جای این که من فشار بدم اون کونش رو داد عقب و کیرم که خیس خیس بود تا خایه رفت تو کونش ،یه جیغ وحشتناک زد و با درد گفت : قله فتح شد ،وای مهیار سوختم ، زود تر بکن که بی تابم ،منم که از این حرفش شهوتی شده بودم شروع کردم به تلمبه زدن با فشار زیاد،نمی تونم بگم چه احساسی داشتم روی ابرها بودم آخه خودتون می دونید که دختر جماعت به داحتی کون نمی ده و اگه بده هم جیگر آدم رو خون میکنه،ولی خدا قسمتتون کنه یه دختر پایه مثل نازنین که با جون و دل با درد وحشتناک بهتون کون بده تا بفهمید کون کردن چه حالییییییییییییییییییییییی میده ،خلاصه اونقدر تلمبه زدم که آبم با سرعت مافوق صوت ودر مقیاس دریای خزر خالی شد تو کون نازنین (آخه بدبخت چون اولین بارش بود معدش تعجب کرده بود و حول شد)نازنین یه وایییییییییییییییییییییی بکن پسند کشید و گفت :مهیار سوختم ،عزیزم سوختم،چه حالی داره این سوختن و همون جور دراز کشید و منم در حالی که کیرم تو کونش بود درازکشیدم روش ،خدا قسمتتون کنه چه حالی کردم واسه اولین بار،الهی قربون نازنینم برممممممممممممم.</div></td></tr>
</tbody></table></div></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-57988078775716587842011-06-16T19:45:00.002+04:302011-06-16T19:45:49.850+04:30داستان سکسی - بنفشه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 class="contentheading">بنفشه</h2><div id="node-10584"> <div class="padding"> <table class="contentpaneopen"><tbody>
<tr> <td class="contentheading"><br />
</td></tr>
<tr> <td colspan="2" valign="top"> </td></tr>
<tr> <td colspan="2" valign="top"> <div class="content"> یادمه بهار پارسال بنفشه دختری که اشنایه خانوادگیه ما بود قرار شد بره فرانسه. من و بنفشه قبلا 1-2 بار همو دیده بودیم اما خوب اصلا با هم حرف نزده بودیم روزه قبل از اینکه بخاد بره Good Bye Party گرفت خوب ما هم دعوت بودیم و رفتیم همه مشغوله رقصیدن بودن من خواستم برم Wc اما قبلش یکی دیگه اشغال کرده بود اونجارو من منتظر موندم تا بیاد بیرون وقتی در باز شد من دیدم که صاحب مجلس یعنی بنفشه خانوم اون تو بودن وقتی اومد بیرون ما چند ثانیه داشتیم همو نگاه میکردیم که برگشت به من گفت :<br />
-ببین من دارم میرم اما میخوام همچنان با تو رابطه داشته باشم -من که از خدام بود چون وقتی اون هیکله نازشو میدیدم واقعا حالی به حولی میشدم بهش گفتم : -بنفشه خانوم بنده نوازی میکنین من از خدامه تو ماله من باشی -باشه پس من رسیدم اونجا باهات تماس میگیرم و شمارمو بهت میگم -باشه واقعا خوشحالم کردی بعد من رفتم تو و اونم اومد بیرون تو همین حین شونه شو زد به من منم دستمو زدم به دستاش وای چه گرم و لطیف بود.<br />
من برگشتم بیرون اومدم و سر جام نشستم بعد چند دقیقه بنفشه اومد دستمو گرفت و گفت : -پاشو با هم برقسیم وای خدا انگار دنیار بهم داده بودن رقصیدن با همچین جیگری ….. باید بگم تا اون موقع هیچ دختر و پسری تو رقص جلو من کم میاوردن تو هر تور رقص :تکنو/بندری/عربی/بابا کرم و … (البته بچه ها اینو به حسابه چیز بودن نزارنا ) خلاصه منی که تا حالا کم نیاورده بودم جلو بنفشه کم اورده بودم لا مذهب چنان قری به کمرش میداد که ادم خشک خشک ابش میومد بالاخره اون شبه رویایی تموم شد و ما با بنفشه خدا حافظی کردیم تو راه همیه فکرم پیشه اون بود شب هم خوابم نبرد فرداش بنفشه رفت بغض سختی تو گلوم بود که نمیترکید شب بنفشه به قولش عمل کرد و زنگ زد : -الو بله -الو عماد…. عماد سلام -سلام خانومی….رسیدن به خیر -خوبی -اره عزیزم – تو چطوری … راحت سفر کردی -ای بد نبود -عماد شمارمو یاد داشت کن من نمیتونم زیاد حرف بزنم -باشه باشه بگو -… -باشه مرسی -زود زود زنگ بزنیا -باشه حتما -خدا حافظ -خدافظ از اون به بعد من شروع کردم به زنگ زدن با هم کلی حرف میزدیم میخندیدیم گریه میکردیم و …. معمولا شبا ساعت 3/4 بهش زنگ میزدم اونم بدونه کارت تلفن یه شب خیلی حشری شده بودم نمیدونستم چی کار کنم تلفن کردم به بنفشه گفتم بلکه بتونم با اون یه حالی بکنم….. <br />
اما مگه میشد من بهش چی بگم اخه هر چی فکر میکردم بدتر نا امید میشدم گرمه صحبت بودیم که دیگه کیرم داشت شرتمو پاره میکرد هر چی اومدم بهش بگم چه حالی دارم نمیشد میترسیدم نا راحت بشه و دوستیمون به هم بخوره تو همین گیرو داد گفتم از طریقه شوخی وارد شم بعده چنتا جک سکسی بهش گفتم : -بنفشه -بله -بنفشه میای سکس تل کنیم (البته نه به این اسونی که اینجا گفتم) -چی -سکس تل اره سکس تل میای یه کم خندید بعد گفت اره -تا گفت اره گفتم چی تنته {بعدها بنفشه از این حرفه من به عنوانه یه خاطره خوب یاد کرد که تا بهم گفت اره منم نه ورداشتم نه گذاشتم گفتم چی تنته } -گفت : یه تاپ با شلوارک همون مینی جوپ -درشون بیار -باشه -گرمایه بدنشو احساس میکردم بهش گفتم بنفشه ؟ -بله -من دوست دارم میخوامت -منم میخوامت عزیزم -یه لب میدی -بیا لبایه من ماله تو -احساسه عجیبی بود حس میکردم واقعا لباش رو لبامه بعد چند دقیقه گفتم بنفشه دستم رو سینه هاته دیدم هیچی نمیگه گفتم دارم سینتو میمکم اونم میگفت باشه ا….ه احساس میکردم سینه هاش تو دهنمه بنفشه دارم نوک سینتو با نوکه زبونم میمالم میخوام همشو بخورم… -من متعلق به تو ام بخور عزیزم من پشته تلفن ملچ مولوچ میکردم گفتم دارم میام پایین تر میخوام کستو بخورم اوووووم دارم از بالا تا پایینشو میلیسم -اه ا…..ه اروم تر با نوکه زبونم دارم لاشو میخورم قشنگ از بالا تا پایین و بر عکس لبامو میزارم رو کست و هر چی اون تو هستو میک میزنم میکشم بیرون اوووووف تو این حال چشمامونو میبستیم و به یه سکس واقعی فکر میکردیم بعد بهش گفتم میخوای ساک بزنی گفت : -بدم نمیاد -گفتم پس بخور -اونم شروع کرد به گفتن و خوردن چنان اه اوه میکرد که انگاری واقعا داشت ساک میزد -دارم میخورم نوکشو لیس میزنم تند تند میخورم -اخ تا تشو بخور همش ماله تو خب این قسمتو کوتاه میکنم ( سکس میکردیم و تقریبا ارضا میشدیم) من واقعا دوسش داشتم همیشه با هم کلی حرف میزدیم و مسه همه حتی قهر میکردیم و …. <br />
تابستون سال 83 یعنی روزی که روزه تولدشم بود بنفشه قرار شده بود بیاد ایران خیلی خوشحال بودم چون هم میتونستم ببینمش و هم اینکه دیگه رومون به هم باز شده بود و من میدونستم میتونیم با هم Real Sex داشته باشیم . از روزه قبل خودمو اماده کردم از هر لحاظ اماده اومدنش بودم نمیدونم اون روز چرا تا شب بشه انقد طول کشید.به هر حال شب شد ساعت 12 پرواز میشست منم مشتی تریپ زده بودم یه دست لباس رسمی و با کلاس خلاصه رفتم فرودگاه مامانش / داداشش/ خواهرش/داییش/خاله و شوهر خالشم اومده بودن همه منتظر ماندیم ….. بالاخره عشق من اومد واییییی عجب چیزی شده بود ابو هوا بهش ساخته بود وای موهایه طلایی عجب گوشتی معرکه شده بود هر چی بگم کم گفتم اومد اما هنوز منو ندیده بود بعده احوال پرسی و ماچو بوسه با مامانش و بقیه راه افتاد که بره. فکر کرده بود من نیومده بودم که یهو مامانش گفت : -بنفشه حواست کجاس عماد اونجاست =====> بنفشه همونتوری که 2 تا کیفش دستش بود برگشت و منو دید 2 تا کیفی که دستش بود از دستاش افتاد و دوید طرفه من ظرف 3 سوت دیدم تو بغله یکیم بنفشه حسابی بغلم کرده بود و منو میفشرد و گریه میکرد منم بغلش کردم و بهش میگفتم اروم باش عزیزم و سرشو ناز میکردم بعد از من جدا شدو رفت به منم گفت با داداششو داییش بیام خونشون منم گفتم باشه.<br />
اونا با یه ماشین رفتنو ما هم با یه ماشین رسیدیم دره خونه ما زودتر رسیدیم اونام رسیدن بعد گوسفندیو که از قبل اماده کرده بودن رو جلوش قربونی کردن اونم انگشته نازشو زد تو خونه گوسفنده و زد به پیشونیش بعد همه رفتن تو مشغول رقصیدن بودن همه اما من عین بچه ها یه گوشه نشسته بودم یواش یواش داشتن بساط شام رو اماده میکردن دیگه همه سر و صدا ها خوابید تو تمامه این مدت بنفشه به من نگاه میکرد و لبخند ملیح و عاشق کشی به من میکرد شام اماده شده بود همه دوره میز نشستن منم نشستم اما تو دلم غوغا بود میل هیچیو نداشتم همه شروع کردن اما من دست به هیچی نزدم همه میگفتن بخور اما من فقط نگاه میکردم نگاهم فقط به خوردن و لبهایه بنفشه بود. همه غذاشونو خوردن و یواش یواش رفتن خوابیدن . فرزام داداشه بنفشه واسه من یکی از شلواراشو اورد که مثلا راحت باشم.اما اون شلوار واسه من گنده تر بود و هی از پام می افتاد و همه و مخصوصا بنفشه مسخرم میکردن خلاصه من کش شلوار رو گره زدم اما فایده نداشت بازم می افتاد.همه رفته بودن .سکوت همه جا فریاد میزد.من مونده بودم و اون خانوم خوشکله مامانش و خواهرش تو اتاق مامانش بودن/فرزام و داییش تو حال خوابشون برده بود//خالش و شوهر خالش و کوچولوشون هم تو اتاق سابق بنفشه و فعلیه داداشش من و بنفشه هم تو حال بودیم و با هم حرف میزدیم که یه دفعه بنفشه گفت : -پاشو بریم اشپز خونه من گشنمه -من با تعجب زیاد گفتم : تو که همین الان این همه غذا خوردی -خوب بازم گشنم شد پاشو بریم تو همین حال دیدم که دستم گرفت بلندم کرد و منو با خودش برد اشپز خونه رفت سر یخچال و گاز یه بشقاب پره برنج و مرغ کشید و سالاد و ماست … شروع کرد به خوردن منم نگاش میکردم بعده چند دقیقه یه قاشق برنج گرفت روشم یه کم مرغ گذاشت و گفت : -بیا بخور -نه بنفشه نمیتونم اصلا اشتها ندارم -میگم بخور -نه نمیتونم بعد خودش قاشق رو گذاشت تو دهنش یه کم جویید بعد چونه منو گرفت و کشید جلو…. لباشو گذاشت رو لبام و شروع کرد به خوردن هر چی غذا تو دهنش بود میومد تو دهنه من تا حالا هیچ غذایی به خوش مزگی اون غذا نبود دیگه تو حاله خودم نبودم شروع کردم به خوردن لباش همینطور لبایه همو میخوردیم زبونمو حلقه میکردمو زبونش رو میخوردم وای چه حسه عجیبی بود بنفشه قلبش تند تند میزد دستمو بردم رو سینه هاش همینتور که لبامون رویه هم بود شروع کردم به مالوندنه سینه هاش واااییییی چه سینه هایه نرمی همینتور میمالوندم. دستمو از زیر بردم زیر لباسش قلبم داشت تند میزد با نوکه انگشتم نوکه سینشو میمالوندم دیگه تو حاله خودش نبود لباسشو در اوردم یه سوتین عجیب /قشنگ به رنگه کرم تنش بود از رویه سوتین سینه هاشو میمالوندم و می بو سیدم کیرم حسابی شق کرده بود داشتم از گرما میمردم که بنفشه همه لباسامو در اورد منم دامنشو یواش یواش کشیدم پایین حالا فقط شرت و کرستش تنش بود چه تنه سفیدی شرو کردم رونه پاشو خوردنبا یه دستم سینشو میمالوندم با یه دستمم میکشیدم رو کسش و دایم پاهاشو میبوسیدم و رونشو لیس میزدم با دستاش موهایه منو گرفت و سرمو کشید بالا و گذاشت رو کسش منم خواستشو اجرا کردم من شرتشو اروم از پاش در اوردم و اونم همزمان سوتینشو باز کرد . <br />
حالا دیگه وقتش شده بود من داشتم کسه نازشو نگاه میکردم که یهو شکمشو اورد بالا منم دستامو انداختم زیره کونش و بالا نگهش داشتم اروم سرمو اوردم پایین 2 تا بوس به وسط کسش زدم و شروع کردم به لیسیدناول اروم شروع کردم و اون اروم میخندید اما خوردنو تند تر کردم حالا دیگه از گرما به خودش میپیچید خیلی داغ شده بود هم خودش هم کسش . دستشو میذاشت رو سرم و محکم فشار میداد رو کسش وای که چه کسه سفید و بی مویی تند تند واسش لیس میزدم خیلی حال کرده بود بلند شدم اونم نشست رو زانوهاش کیرمو گرفت تو دستش یه کم مالوند بعد گذاشت تو دهنش اول جلو عقب نمی کرد همونتور که تو دهنش بود با زبوش میکشید به کیرم اه اخ که چه حالی میداد شروع کرد به ساک زدن همیه کیرمو میکرد تو دهنش و در میاورد با زبونش از نوکه کیرم تا تخمامو لیس میزد رفت بین پاهام و شروع کرد از پایین خوردن تخمامو میکرد تو دهنش بعد افتادم روش باز لباشو خوردم… حالا دیگه هم من هم اون کاملا حشری شده بودیم با یه دست ته کیرمو گرفته بودم و بهش گفتم برگرد میخوام بکنمت اما اون کسشو نشون داد با نگاش میگفت کیرتو بکن تو کسم بهش گفتم مطمینی گفت : -بهت گفته بودم من از تو بچه میخوام یه بچه میخوام که خون تو توو رگهاش باشه **اره راست میگفت همیشه بهم میگفت من از تو یه بچه میخوام میگفت اسمشم میخوام بزارم مازیار اما من فکر میکردم شوخی میکونه اما الان اومده بود که حرفشو بهم ثابت کنه** یه لبخند رضایت زد و چشماشو بست .من هم خواستشو رد نکردم.سر کیرمو مالوندم به چوچولش یه کم با انگشت بازش کردم یه تف زدم به سر کیرم یه تفم انداختم رو کس اون سر کیرم اروم کردم تو کسش خیلی تنگ بود خیلیم داغ !! در اوردم و با یه فشاره دیگه کیرمو کردم تو و شروع کردم به تلمبه زدن واسه اینکه صداش در نیاد انگشتمو کردم تو دهنش من دیوونه شده بودم داشتم جرش میدادم اشکش در اومده بود اما رضایت تمومه وجودشو گرفته بود منم تند تند کیرمو میکردم تو در میاوردم بعد که کاملا کسش خیس شده بود کیرمو در اوردم و از پشت مالیدم به کونش پاهاشو وا کردم و 3 چاف کیرمو کردم تو کونش یه اخ بلند گفت و تقریبا بی هوش شد منم شروع کردم به تلمبه زدن دیگه داشت ابم میومد اونم فهمید سریع برگشت و گفت بریز تو کسم منم بدونه هیچ حرفی با 2 تا کف دستی تمامه ابمو ریختم تو کسش اونم حسابی با دستش کیر من و کس خودشو میمالوند حسابی حال کرده بودیم و به ار گاسم رسیده بودیم .چند تا لب از هم گرفتیم و لباسامونو تنه هم کردیم و رفتیم بخوابیم که فهمیدیم ساعت 7 صبحه من لباسایه خودمو پوشیدم اماده رفتن شدم اونم بدرقم میکرد تو را پله دستمو گرفت و گفت : -به خاطر همه چی ممنون منم شونهاشو گرفتم و گفتم : -دوست دارم و میخوامت یه کم به هم نگاه کردیم و لبامونو نزدیک کردیم و یه لبه داغ از هم گرفتیم بعد خدافظی کردیم و من رفتم اما رفتن هماناو ……….. وقتی رسیدم خونه دوش گرفتم یه کم دراز کشیدم و به اون شبه رویایی فکر میکردم.حدوده ساعت11 صبح زنگ زدم بهش اما مامانش ور داشت و گفت بنفشه در دسترس نیست یعنی خونس اما مهمون داره … از ساعت 11 صبح 1 ساعت به 1 ساعت زنگ زدم تا با بنفشه حرف بزنم اما نشد تا ساعت 11 شب !!!! ساعت 11 وقتی زنگ زدم : -الو بنفشه سلام کجایی تو بابا !!؟؟ -سلام ا…………….ه چی میگی بابا چقدر زنگ میزنی -من با تعجب گفتم مگه چی شده ؟ -گفت من امروز سور پرایز شدم – د چی شده مگه ؟ -سیناو مهران اومدن پیشم -اینو که گفت انگار دنیا رو سرم خراب شد (من سینا و مهران رو خوب میشناختم ) -با عصبانیت بهش گفتم Ok امشب با سیناو مهران بخواب -bye و گوشیو قطع کردم اونم دیگه زنگ نزد بی معرفت مثله اینکه منو به خاطر همون بچه میخواست ! خلاصه دیگه باهاش رابطه نداشتم تا چند روز پیش که فهمیدم ازدواج کرده اول نا را حت شدم اما بعد دعا کردم خوشبخت بشه دوستی با اون واسه من چند تا ضرر به همراه داشت : 1-پول تلفن 1 ملیون و 500 هزار تومان که هنوز دارم با هاش دستو پنجه نرم میکنم و به مشکل خوردم 2-از دست دادن یه خوشگلی مثله اون 3-شق موندنه کیرم زمانی که یاده کس نازش می افتادم به هر حال اینم داستانه من البته فهمیدم که بنفشه کرج زندگی میکونه دوست دارم بدونم الان مازیار ما رو دسته شوهرش شاشیده یا نه… ها ها ها ها بچه ها از همتون ممنون امیدوارم خوشتون اومده باشه اگه اینتوره بگید تا بازم واستون بنویسم یه چیز دیگه منو ببخشید اگه بد شده این اولین نوشتم بود به خوبیه خودتون “SoRrY” اها یه چیز دیگه فارسی تایپ کردن واسه من خیلی خسته کننده بود چون من همیشه لاتین تایپ کردم چشمام واقعا درد گرفت تا تمومش کردم اما واسه اینکه شما راحت باشین این سختی رو به جون خریدم همتونو دوست دارم حتی بنفشه عزیزمو.<br />
نوشته: عماد</div></td></tr>
</tbody></table></div></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-16593857716123770712011-06-16T19:43:00.002+04:302011-06-16T19:43:49.267+04:30داستان سکسی - اولین سکس با جنده<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><h2 class="contentheading">اولین سکس با جنده</h2><div id="node-10585"> <div class="padding"> <table class="contentpaneopen"><tbody>
<tr> <td class="contentheading"><br />
</td></tr>
<tr> <td colspan="2" valign="top"> </td></tr>
<tr> <td colspan="2" valign="top"> <div class="content"> سلام من سعید هستم و22 سال سن دارم و این خاطره هم مربوط به حداقل 5 سال پیش میشه تو زندگی تقریبا جزء اون دسته از آدم های هستم که دوست دختر زیاد دارن ولی هیچوقت با هیچ کدوم از سکس حرفی نمیزدم و یه حدو حدودی رو همیشه رعایت میکردم واسه همین بد جوری تشنه سکس بودم اخه نمیدونی هر شب فیلم سکسی ببینی آخرش خود ارضایی کنی چقدر دردناکه؛ همیشهدوست داشتم که یه دختر خوب گیرم میومد و زباونمولای کس صاف و بدون موش میکشیدمو و اون همهمزمان کیر من و بخوره یعنی یه 69 به تمام عیار ولی حیف که نه هیچ وقت خونه داشتم ونه دوست دختری که باهاش تو سکس طبعیی باشم وهر وقت اراده کنم بیاد یه حالی بده یه حالی بگیره و بره ولی شکر خدا الان تمام این ها جور شده و من هر وقت بخوامیعنیخونه خالی باشه بیاد یه حالی به سعید بده بره ... خو ب بهتره از اون شب خاطره انگیز بگم<br />
تقریبا 5 سال پیش بود و من 17 سالم بود تو یه روز داغ تابستونی که تو اوج شهوت بودم از خونه زدم بیرون تقریبا هوا تاریک شده بود رفتم سر کوچه چندتا دختر دید بزنم که حسن دوستم امد و طبق معمول همیشه بحث رفت سر دختر وکس و..... که یه دفعه حسن بهم یه پیشنهاد داد (حتما حدس میزنین چه پیشنهادی داده) گفت : بیا بریم کس بکنیم اولش خندیدم گفتم کی میاد به من و تو کس بده که جدی شد و گفت خوب معلومه خانوم محترم و شخیص جنده !!!!<br />
گفتم کسی رو سرغ داری یه دفعه با خنده گفت نه تازه فهمیدم منو سر کار گذاشته بود ولی من بدجور هوای کس کرده بودم واسه همین گفتم جدی جدی بیا بیریم جوینده یابنده است (که واقعا هم هست !!!)<br />
رفتیم سراغ یکی از دوستان که اونم سر کوچه ما یه سوپرمارکت داشت ولی خودش بچه یه محله جنده خیز شهر بود که اتفاقا چندتا آدرس توپ هم داشت که یه مورد انتخاب کرد که باید میرفتیم خونه ش طرف و میگایدیم پول و اِخ میکردیم و میرفتیم<br />
ساعت تقریبا 9 شب بود که راه افتادیم تو مسیر حسن جند نخ سیگار خرید ولی منی که همیشه پایه ثابت سیگار بودم گفتم نمیکشم آخه دوست نداشتم جنده محترمه از بوی سیگاری که از دهنم میاد رنجیده خاطر بشه و حالش بهم بخوره خلاصه حسن خودش با اون یکی دوستم که سید صداش میکنیم کشیدن وقتی رسیدیم در خونه دیدم یه خونه کلنگی با یه در کوچلوی چوبی اولش یکو ترسیدم گفتم بیا برگردیم این دخمه دیگه کجاست که منو آوردی و لی یه ثانیه بعد پشیونشدم اخه شهوت لامذهب دخمه مخمه حالیش نیست<br />
سید رفت زنگ درو زد که یه زنگ مخفی بود و از زنگ اصلی خود خونه بود یه چند دقیقه واستادیم کسی نیومد ناامید و مایوس خواستیم برگردیم که یه دفع در باز شد ویه زنی که یه حوله سرش بود امد و با دیدنش به سمتش رفتیم و و با نگاه اول خودم لعنت کردم که این دیگه چه عجوزه ایه ولی امان از دست شهوت و شهوانی شدن<br />
با طرف وارد مذاکره شدیم که گفت باید یکی یکی بیاد تو و نفری دقیق یادم نیست 3 هزار گرفت یا پنچ تومن (دوستان عزیز لطفا به من نخندیدن آخه جریان پنج سال قبل و کسش هم تعاونی و ارزان قیمت بود)<br />
در ضمن یادم رفت از اول وقتی که رسیدم در خونه ش یه استرس شدیدی داشتیم که چند تا دلیل داشت:<br />
1- اینکه واسه اولین بار میخواستم یه حالی به سعید کچولو بدم(منظور کیرمه)<br />
2- به خاطر ترس از پلیس و عقد شدن با یه زن همسن ننم و کسی که هزارتا کیر به تنش خورده<br />
3- دلیل آخرش هم نمیدونم کلا چه مرگم بود شاید تلفیق دو دلیل بالا بود<br />
خلاصه اول به حسن گفتم تو برو تو من یکم میترسم اگه همه چیز خوب پیش رفت منم بعد تو بیام بعد بیسیت دقیقه حسن خروسی کس و کرد امد ولی جندهه عصبانی بود و برگشت بهم گفت اصلا نمیخواد توبیایی اون لحضه غم عالم ریخت تو دلم دیگه داشت گریه م میگرفت که سید گفت بذار بیاد گناه داره و تو پولتو بگیر مثل آدم کستو بده<br />
رفتم داخل خونه رو بست که یه دفع از تو کوچه صدایه یه ماشین امد که از قضا در خونه نگه داشت از صدای موتور ماشین معلوم بود که ماشین مدل بالاییه که یهوو یاده بنزهای پلیس افتادم خود جندهه هم یه ترسی تو صورتش پیدا بود گفت پلیس نباسه عقد کنن ... از سوارخ در رفت ببینه که این ماشین کیه<br />
باورتون نمیشه تمام قلبم داشت از جا کنده میشد مخصوصا لحظه ای که چند تا از درهای ماشین هم زمان بازشد و محکم بسته شد با خودم گفتم خاک بر سر بدبختت شد سعید هنوز هیچ گوهی نخورده پلیس امد بگیرتت وسط حیاط خشکم زده بود از ترس پاهام سست شده بود و تنها کاری که تونستم اون لحضه بکنم به در دیوار ها یه نگاهی انداختم که از کجا میشه فرار کرد و چون اطراف اون جا ساختمان های بلند بود و این خونه وسط اون های گیر افتاده بود تقریبا هیچ راهی نبود ناامید شدم ونفسم از شدت ضربان قلبم بند امده بود (کاش جلی من بودین تا میفهمیدین چه حالی داشتم اون لحضه)<br />
تمام اینها تو چند ثانیه طول کشید که جندهه امد گفت پلیس نبود که یه نفس عمیق کشیدم و به دور و برم یه نگاهی انداختم یه حیاط خاکی داشت که دوتا اتاق چسپیده بهم داشت معلوم بود که تو یکیش ادم هست و احتمالا بچه های زنه داخل اون اتاق بودن که منو به اتاق بغلی راهنمای کرد که تقریبا به جز یه دست رختخواب چیز دیگه ای نداشت که رختخواب پهن کرد زیرمون نرم باشه<br />
یه دفعه بی مقدمه شلوارشو کشید پایین از زیر شرت نداشت و انصافا کس تمیزی داشت یا من از شدت هیجان حالیم نبود<br />
خلاصه رفت کاندم بیازه که یه دفعه با یه پلاستیک فریزر تو دستش برگشت با تعجب گفتم نکنه اینو میخوای بکشی سر کیرم که عصبانی جواب داد نه احمق جون این اوردم که اخر کار کاندم و که پر کردی بندازم داخل پلاستیک<br />
خیالم راحت شد یه نفس عمیق کشیدم که گفت اول پول !!! بعد یه ساعت شمردن و دسته کردن اسکناس ها کل موجودی جیب مبارک و به خانم محترمه مکرمه .....جندهه تحویل دادیم و مجوز ورود وگرفتیم<br />
طرف فقط از پایین لخت کرد منم اول شلوارو نصفه در اوردم و خود جندهه برام کاندوم گذاری کرد و درازکشید پاهاش و از هم باز کرد کیر کردم داخل کسش مشغول شدم که دیدم فایده نداره باید کامل لخت بشم و درعرض سه وت کامل لخت پتو شدم پریدم رو کسه مشغول تلمبه زدن شدم که بعد چند دقیقه که حس میگرفتم که برم تو اوج لذت یهدفعه پارازیت ول میکرد میگفت زود باش که این کار خودش باعث بهم خوردن تمرکز من میشد و به تاخیر مینداخت ولی به هر صورت حسابی دق و دلی مو خالی کردم و گایدم تا آبم امد و بلند شدم<br />
بعد یادم افتاد طرف عصبانی بود از دوستم که دلیلشو پرسیدم که گفت دوستت بوی بد سیگار میداد که حالمو بهم میزد و با این حال همشش ازم لب میگرفت وهمچنین لحظه آخر مثل وحشی ها کاندوم پاره کردده بود وتمام تن و کس جندهه رو آب حیاط (شما بخوانید آب کمر) کشیده بود و میگفت کلا کثیف بود<br />
ولی در عوض ازمن تعریف کرد و گفت تو خیلی تمییز و خوش بدن هستی ولی وقتت رو با جنده های مثل من تلف نکن شنیدن اون جمله ها از دهن اون زن برام خیلی عجیب بود<br />
که گفت من به فکر پولش نیستم وگرنه این حرفو نمیزدم آخه روزی صد نفر میاد و من مجبورم که خوذ فروشی کنم حتی اگه به پولش نیازی نداشته باشم وگفت این حرفها روبرای این بهت میگم توهنوز سنت پایینه و بهتره با یهدختر هم سن و سال خودت دوستت بشی و با همون عشق باز کنی<br />
بعد اون حرفها از خونه زدم بیرون و به دوستام ملحق شدم سید خودش نرفت پیش کسه و همون جا ازما جدا شد رفت خونه و من موندم با حسن و جیبی خالی که تا خونه مجبور به پیاده روی شدیم<br />
این بود خاطره تلخ و شیرین من از اولین سکس<br />
نوشته: سعیدجون</div></td></tr>
</tbody></table></div></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-68039633052649563322011-05-27T18:55:00.000+04:302011-05-27T18:55:27.979+04:30داستان سکسی - نازی و حاله 1<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span id="yiv477542765ctl00_ContentPlaceHolder1_lblGoodBody0" style="color: black;"><span style="font-size: large;"> </span></span><br />
<div align="center" dir="rtl"><br />
</div><br />
<div style="line-height: 115%; text-align: center;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span class="yiv477542765Apple-style-span"><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">جريان نازي رو كه براتون گفتم . پس نيازي نيست كه بگم من چه جوري با هاله اشنا شدم . بعد از دوستي من با نازي و 2 سال رابطه اي كه با هم داشتيم اتفاقات زيادي بين ما افتاد . كه يكي از اين اتفاقات باعث شد كه من از كس و كون هاله هم يه فيضي ببرم جريان از اين قرار بود كه من از اون شهري كه توش درس ميخوندم يه بار يه سوغاتي خوشگل واسه خونه اورده بودم كه قيمتش شصت هزار تومان بود . تو اين رفت و امدائي كه نازي به خونمون داشت اين سوغاتي رو ديد و از من خواست كه واسه اونم يكي از همون بيارم . اما چون من زورم ميومد شصت تومن پياده شم با كمال پروئي بهش گفتم پولش بده تا برات بيارم . كه نازي هم قبول كرد و پول رو بهم داد . اينم بگم كه ميونه نازي با شوهرش . سر جنده بازياي نازي بد جوري خراب شده بود . من پول رو گرفتم و رفتم شهرستان هنوز يه ماهي از رفتنم نگذشته بود كه نازي خبر طلاق گرفتن از شوهرش رو بهم داد . واسه من زياد فرق نميكرد چون من در هر صورت اونو ميكردم. اما واسه نازي خيلي فرق ميكرد چون راحتر ميتونست جنده بازي در بياره خلاصه نازي از شوهرش جدا شد . من براي تعطيلات نوروز به تهران برگشتم و به خيال اين كه يه زن بيوه كه هيچ كس بالا سرش نيست منتظرمه . اما انگار تو نبود من خيلي اتفاقات افتاده بود . نازي ديگه به تلفناي من جواب نميداد و به هيچ عنوان حاضر نبود كه من ببينمش . نميدونستم كه چي شده و چرا نازي بازي در مياره . خلاصه به هاله زنگ زدم كه از اون بپرسم چي شده . به هاله زنگ زدم و با كمال تعجب هاله بهم گفت كه نازي صيغه يه نفر شده و اون شخص به نازي قول ازدواج داده . خيلي اعصابم خورد شده بود . سوراخ فوري من حالا ديگه مال يه نفر ديگه بود . يكي ديگه با قول ازدواج خرش كرده بود. بايد فكرشو ميكردم كه نازي رو زمين نميمونه . اون قدر خوشگل بود كه گرگاي تهران راحتش نزارن .با نا امبدي گوشي رو قطع كردم و به خودم گفتم بايد به فكر يكي ديگه باشي چند روزي از اين ماجرا گذشته بود كه يه روز تلفن زنگ خورد . تلفن رو كه برداشتم با تعجب ديدم نازيه . فكر كردم كه دلش واسه من تنگ شده و دوباره ميخواد همه چي رو از نو شروع كنه. اما اون جنده با حالت سردو خيلي بي منت . بهم گفت زنگ زدم كه پولمو بگيرم ( همون شصت تومن ) .</span></span></span></span></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 115%; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><span class="yiv477542765Apple-style-span" style="color: black;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اما من پولو خرج كرده بودم و تصميم داشتم به خاطر اين كيري كه خوردم تلافي كنم . واسه همين ميخواستم بهش بگم بهت نميدم كه يه فكري به سرم زد . چون ميدونستم كه چند روز ديگه خونمون خالي ميشه بهش گفتم كه دو روز ديگه بيا خونمو پولتو بگير . اولش ميگفت نه من تو رو ميشناسم اذيتم ميكني . من اونجا نميام . بيا بيرون پولمو بده كه من بهش گفتم عمري من پولتو بيام بيرون بهت بدم . من تا يه بار ديگه نكنمت بيخيال نميشم . كه اونم شروع كرد به زبون ريختن كه من الان ديگه صاحب زندگي هستم نميخوام زندگيمو كه تازه شروع كردم خراب كنمپيش خودم گفتم اخه جنده وقتي شوهر داشتي جنده بازي در مياوردي . حالا كه صيغه يكي ديگه شدي واسه من شدي بچه مومن . بهش گفتم پولتو ميخواي فلان ساعت خونم بيا پولتو بگير و گوشي رو قطع كردم .روز قرار شد و يه چي ته دلم ميگفت كه نازي مياد . خودمو اماده كرده بودم كه با 1 ساعت تاخير صداي زنگ خونه رو شنيدم . گوشي رو كه بر داشتم ديدم هاله پشت در و ميگه منتظرم كه پولو بياري . رفتم جلوي در و بهش گفتم مگه قرار نبود خود جنده ش بياد پس چرا تو رو فرستاده . كه هاله شروع كرد به من من كه كار داشت و مهمون داشت و منو فرستاد . منم گفتم باشه بيا تو پولو بهت بدم . كه هاله گفت نه تو نميام . بهش گفتم بيا تو الان همسايه ها ميبينن ابروم ميره . ( اين توضيح لازمه كه هيچ وقت يه زن سالم با يه جنده دوست نميشه) هاله راضي شد و اومد تو و بدون اين كه بشينه گفت روز باش پولو بده ميخوام برم . كه من بهش گفتم بابا يه دقيقه صبر كن الان برات ميارم . تو بشين تا برم از تو اتاق پولو بيارم . من دروغ ميگفتم چون اون موقع هيچ پولي نداشتم كه بهش بدم . رفتم تو اتاق و يه كيف خالي رو اوردم . به هاله گفتم نازي بهت گفت فقط پولو بگير . اونم گفت مگه قرار چيز ديگه اي هم بدي . كه من گفتم نه قرار ه چيزي بگيرم . هاله شونه هاشو انداخت بالا كه به من چيزي نداد كه بيارم . بهش گفتم لازم نبود چيري بهت بده چون كه تو اون چيز همراته . هاله گفت منظورت چيه نميفهمم كه چي ميگي . گفتم ببين من به نازي گفته بودم تا يه بار ديگه نكنمت پولتو نميدم . اونم قبول كرد. حالا كه تو رو فرستاده معلوم ميشه اين وظيفه رو به تو سپرده هاله شروع كرد به فحش دادن كه تو ونازي غلط كردين مگه الكيه . نيازي به زور و اجبار نبود چون ميدونستم كه هاله جنده س . رفتم طرفش و دستاشو گرفتم و اروم لباشو بوسيدم بهم گفت خواهش ميكنم كه ولش كنم تا بره . گفت اصلا من به ريش بابام خنديدم كه اومدم اينجا به من چه كه نازي از تو طلبكاره . كه باز لبامو چسبوندم به لباش . بدون اين كه حرفي بزنم اروم شروع كردم به باز كردن دكمه هاي مانتوش . هاله هيچي نميگفتو لباشو محكم بسته بود كه نتونم خوب بخورمشون . منم بدون اين كه حرفي بزنم با سينه هاش ور ميرفتم كه هاله بهم گفت تو رو خدا بيخيال من شو من مثل نازي نيستم من زندگيمو دوست دارم .</span></span></span></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 115%; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><span class="yiv477542765Apple-style-span" style="color: black;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">كه منم بهش گفتم خودت خواستي نبايد كار كس ديگه اي رو قبول ميكردي .ميدونستم اينا همش زر مفت و اگه كسي راضي نباشه اينجوري تا نميكنه و حداقلش يه جيغو دادي را ميندازه اروم شروع كردم به در اوردن لباساش و تو يه چشم به هم زدن لخت مادر زاد جلود من بود . بهش گفتم كه نازي بهت نگفته كه من چقدر از ساك خوشم مياد . هاله گفت نه نه نه من بدم مياد نميتونم و من كيرمو ميمالوندم رو صورتش . و بهش ميگفتم بخور خوشگله من فقط يه كم بخور . كه اون با بي ميلي كير خوشتراش منو انداخت تو دهنشو و ميمكيد بعد چند لحظه بلندش كردمو بردمش نزيكه كاناپه به حالت قنبل دستاشو انداخت رو مبل و كون خوشگلشو تسليم كير گرسنه من كرد .با دستام ميزدم رم كونش و قربون كونش ميرفتم .خيلي حشري شده بودمو كونش از بس ضربه خورده بود قرمز شده بود . دوست نداشتم بكنم تو كسش چون ميدونستم زود ابم مياد . واسه همين مدام با كس و كونش بازي ميكردم ضربه ميزدم كه هاله گفت بسه ديگه بكن من ديرم شده بايد برم من گفتم نه بايد التماس كني كه منو بكن . من دوست دارم اينو بگي . بگو منو بكن زود باش بگو كه هاله گفت مسخره بازي در نيار به زور منو لخت كردي حالا ميخواي اتماس كنم كه منو بكني عمرا التماس كنم جنده دوست نداشت اون طوري كه من ميخوام باشه . فقط ميخواست من زود خالي كنم . منم بدون معطلي كيرمو انداختم تو كس ابدارش . دلم ميخواست به جاي لذت درد بكشه واسه همين با تمام قدرت تلمبه ميردم .اما انگار كسش حرفه اي تر از اين حرفا بودو فقط اه و اوه ميكرد . با هر تلمبه اي كه ميزدم يه ضربه هم به كونش ميزدم . اين كارم اذيتش ميكرد . به همين خاطر من محكم تر ميزدم . اون قدر اين كارو كردم كه كونش سرخ شده بود . تصميم داشتم كه بزارم تو اون كون سفيدشو از اون كون خوشگل هم كام بگيرم . اما اب كيرم مجال ندادو با فشار تو كسش خالي كردم . اومد بگه تو كسم نريز اما ديگه دير شده بودو من همه اب رو تو كسش خالي كردم و يه چند لحظه اي تو همون حالت موندم بعد از اين كار لباساشو پوشيد و گفت كه حالا پول رو بده منم گفتم برو تو اون كيفه از تو اون بردار هاله كيف رو باز كرد و گفت كو تو اين كه پولي نيست منم بهش گفتم . من پولو از نازي گرفتم و به خودشم ميدم . تا خودش نياد از پول خبري نيست . كه يهو فحش و بدوبيراه بود كه نثار من ميشد اما من بيخيال اين حرفا بودم به اون چيزي كه ميخواستم رسيده بودم . ميدونستم كه هاله اون قدر بي ابرو نيست كه بخواد داد و بيداد كنه . بعد كلي فحش هاله دمش رو انداخت رو كولش و رفت منم سر مست از يه سكس با هال به كس ننه ي نازي و هاله ميخنديدم</span></span></span></span></div><div align="center"><br />
</div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-81310627977213097252011-05-27T18:53:00.000+04:302011-05-27T18:53:54.058+04:30کلیتوریس و نقش آن در رابطه جنسی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"><span style="color: navy; font-family: Tahoma; font-size: medium;"><strong>کلیتوریس و نقش آن در رابطه جنسی</strong></span></a></div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><br />
</div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div dir="rtl" style="text-align: center;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اولين نيازها براي ماساژ کلیتوریس اين است كه بدانيد كه چوچوله-کلیتوریس- شريكتان در كجا واقع شده، به چه شكل است اينست كه آنرا مورد كاوش قرار دهيد.</span></span></span></a></div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div dir="rtl" style="text-align: center;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">در حالي كه نور كافي وجود دارد شريكتان را عريان كنيد ، او ممكن است بخواهد كه يك پيراهن راحت بپوشد، او بايد بر روي تخت خواب دراز بكشد يا بر روي يك صندلي بنشيند و يا بر روي تخت خواب در حالي كه به تعدادي بالش تكيه داده بنشيند. مطمئن شويد كه به فرج او درسترسي خوب داريد وقتي هردوي شما احساس راحتي كرديد، بنشينيد يا زانو بزنيد؛ رو در روي او و يا به يك طرف برگرديد و سفت بودن و شل بودن چگونه حس ميشود. تنها راه براي فهميدن آن اگر او بر روي صندلي يا لبه تخت خواب نشسته باشد شما بايد روي يك صندلي بنشينيد و يا بر روي زمين زانو بزنيد. همچنين شما ميتوانيد او را رو در روي خودتان در ميان پاهايتان بنشانيد . بايد دست شما نزديك موضع باشد. ممكن است شما بخواهيد يك چراغ روشن در نزديكي مهبل قرار دهيد تا بتوانيد همه چيز را به خوبي ببينيد، همچنين ممكن است شما بخواهيد از يك آئينه كوچك استفاده كنيد تا شريكتان بتواندکلیتوریس خود و آنچه را كه شما انجام ميدهيد ببيند. بوسيله آزمايش فرج وقتي در حالت نرمال است شروع كنيد در حالي كه لبههاي بيروني فرج در حالت عادي در حال راحت قرار دارند. به آرامي همه چيز را با انگشتانتان آزمايش كنيد. نوازش كنيد و هرگز ضربه نزنيد. به پوست نرم اطراف فرج، موهاي شرمگاهي و رنگ و بافت پوست آن توجه كنيد. با ملايمت كف دست را بر روي فرج بماليد بطوري كه انگشتانتان قالب و شكل بدن را بگيرند. اگر شريكتان موهاي شرمگاهي زيادي دارد ممكن است كه شما بخواهيد آنرا با قيچي كوتاه كنيد، نياز نيست كه موهاي منطقه شرمگاهي را بتراشيد. سپس با ملايمت و بكمك انگشتانتان لبههاي بيروني فرج را از هم باز كنيد و آنچه در ميان آنها وجود دارد را مورد آزمايش قرار دهيد. لبههاي دروني، کلیتوریس، مجراي ادراري و سوراخ فرج او را بشناسيد. در اين زمان خود زن هم ميتواند با باز نگه داشتن لبههاي بيروني مهبل با يك يا هر دو دست به شما كمك كند. اگر شما نتوانسيد کلیتوریس را پيدا كنيد از او بپرسيد كه آيا خودش محل کلیتوریس را ميداند كه بشما بگويد يا نه. بدليل تغييرات زياد و وسيع در كالبد شناسي تناسلي، بعضي قسمتهاي بعضي زنها بخوبي مردان قابل تشخيص نيستند. زناني هستند كه لبههاي داخلي فرج ندارند و يا اينكه يك لبه داخلي مهبل دارند. يك کلیتوریس خوب توسعه يافته و تحريك شده به آساني قابل ديدن است اما خيلي از آنها كوچك هستند و بوسيله بافتهاي اطراف آن پنهان شدهاند بطوري كه يك زن فقط ميتواند محل آنرا حدودي تشخيص دهد و اين تشخيص نيز وقتي حاصل ميشود كه زن در هنگام استمنا منطقهاي حساس به تماس پيدا ميكند.</span></span></span></a></div><div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="258" src="http://lovemaking.persiangig.com/image/Semema/136556.jpg" width="320" /></a></div><br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><br />
<br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><div dir="rtl" style="text-align: center;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">وقتي كه شما چوچوله را پيدا كرديد، سعي كنيد تا قسمتهاي مختلف آنرا بشناسيد. بدنه لولهاي بلوطي شكل و كلاهك كبود رنگ. با توجه به اندازه و بزرگي و كوچكي كلاهك آن، شما قادر نخواهيد بود كه آنرا جمع كنيد تا بتوانيد شكل بلوطي کلیتوریس را ببينيد. اگر همچين مشكلي وجود داشت شما ميتوانيد اين شكل بلوطي را از زير كلاهك احساس كنيد. اگر قسمت بلوطي شكل کلیتوریس خيلي كوچك باشد، ممكن است شما فقط قادر به ديدن بدنه لولهاي شكل کلیتوریس وقتي كه برانگيخته است باشيد و شكل بلوطي آنرا نتوانيد ببينيد. بدنههاي لولهاي هم هستند كه خيلي نازكند كه آنها هم به سختي قابل تشخيصند در اينصورت ممكن است كه شما تنها قادر باشيد كه آنرا وقتي كه احساس كرديد برانگيخته شده است با نوك انگشتانتان تشخيص دهيد و زن نيز ميتواند به شما بگويد هنكامي كه شما قسمت بلوطي کلیتوریس اش را با نوك انگشتانتان كرفتهايد اگر خودتان آنرا حس نميكنيد. در هنگام آزمايش چوچوله بايد خيلي مهربان و ملايم باشيد چونكه بسيار حساس استمرحله بعدي براي مبتديها و نيز براي آماده كردن با تجربهها خودتحریکی شريك شماست. زن بايد در ابتدا به آرامي و آهستگي شروع كند، نوازشهاي مختلف، ميزان فشارها و فركانس حركات را به شما نشان بدهد. به اين ترتيب شما ميتوانيد متوجه بشويد كه او چه چيزي را دوست دارد و چه چيزي را بيشتر از همه طلب ميكند. اين تمرينات به شما ميآموزد كه چگونه کلیتوریس او را ماساژ دهيد تا خوشش بيايد.خودتحریکی او قبل از ماساژ به شما كمك خواهد كرد كه او در حالتي قرار گيرد كه خواهان تحريك سكسي اضافي شما شود. زناني هستند كه اندام تناسليشان بعد از ارگاسم فوقالعاده حساس ميشود بنابراين لازم است شما قبل از اينكه ماساژ کلیتوریسي را ادامه دهيد، با ملايمت قسمتهاي ديگري از بدن را بمدت چندين دقيقه ماساژ دهيد</span></span></span></a></div><div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="247" src="http://www.hamsar.ir/files/fa/images/content/amozesh/1.jpg" width="320" /></a></div><br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div dir="rtl" style="text-align: center;"><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"><span style="color: navy; font-family: Tahoma; font-size: medium;"><strong><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">برای شناخت کامل دستگاه تناسلی زنان هم مطلب زیر رو داشته باشید</span></span></strong></span></a></div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">تمام موجودات زنده تولید مثل می کنند.تولید مثل- فرایندی است که موجودات ،موجوداتی بسیار خودشان می سازند ویکی از مواردی است که موجودات زنده را از موجودات غیرزنده متمایز می سازد.<br />
<br />
با وجودیکه دستگاه تناسلی برای حفظ حیات گونه بشری ، ضروریست اما بر خلاف سایر سیستم های بدن برای حفظ زندگی فرد حیاتی نمی باشد .در روند تولید مثل انسان،۲ نوع سلول جنسی یا گامت وجود دارد. گامت مرد یا اسپرم و گامت زن یا تخمک یا اوول که دردستگاه تناسلی با وجودیکه خود زن در دوره بارداری وزایمان جنین را باردار می باشد زن برای تولید فرد جدیدی با همدیگر روبرو می شوند.دستگاه تناسلی مرد وزن هر دو برای تولید مثل حیاتی هستند ولی در هر صورت زن برای باروری تخمکش نیاز به مرد دارد . </span></span></span></div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">انسان مانند سایر موجودات ویژگی های خاص خودش را از طریق ژنها که حاملان خاص رفتار های انسانی هستند به نسل بعدی منتقل می کند .ژنهایی که والدین به فرزندانشان منتقل می کنند همان ژنهایی هستند کودکان یک خانواده را شبیه هم می سازد و در عین حال این ژنها هر کودکی را منحصر به فرد می سازند.این ژنها از اسپرم مرد و تخمک زن که بوسیله دستگاه تناسلی مرد و زن تولید می شوند حاصل می گردند</span></span></span></div><a href="http://www.blogger.com/goog_980091215"> </a><div align="center" dir="rtl"><span style="text-decoration: none;"><br />
</span></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/8/8f/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AB%D9%84_%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86.png" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="297" src="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/8/8f/%D8%AF%D8%B3%D8%AA%DA%AF%D8%A7%D9%87_%D8%AA%D9%88%D9%84%DB%8C%D8%AF_%D9%85%D8%AB%D9%84_%D8%B2%D9%86%D8%A7%D9%86.png" width="320" /></a></div><br />
<div align="center" dir="rtl"><span style="text-decoration: none;"></span></div><br />
<br />
<div align="center" dir="rtl"> </div><br />
<div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">تناسلی زن چیست؟</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اکثر گونه ها دارای ۲ جنس هستند:مونث و مذکر.هر جنسی دارای دستگاه تناسلی منحصر به فرد خاص خودش می باشد.از نظر قیافه و ساختمانی متفاوتند ولی هر دو به طور خاصی برای تولید ،باروری و انتقال هم تخمک و هم ا سپرم طراحی شده اند. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">دستگاه تناسلی زن بر خلاف دستگاه تناسلی مرد به طور کامل در لگن خاصره قرار دارد. بخش خارجی اندامهای تناسلی زن فرج نام دارد که به معنای پوشش .فرج که بین پاها قرار دارد حفره ورودی واژن و همچنین دیگر اندامهای تناسلی داخل بدن را می پوشاند .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">قسمت سخت قرار گرفته در بالای سوراخ واژن برجستگی عانه ( مونس پوبیس ) نام دارد.دو جفت زبانه پوستی به نام لبیا (به معنای لبهای فرج می باشد )سوراخ واژن را احاطه می کند.کلیتوریس عضو حساسه کوچک در جلوی فرج می باشد که چین های لبیاهای واژن در این محل به هم می رسند . بین ابیاها،سوراخهایی به مجرای ادراری (کانالی که ادرار را از مثانه به خارج از بدن منتقل می کند)و واژن وجود دارد.زمانی که دختران از نظر جنسی بالغ می شوند لبیا خارجی و برجستگی عانه با موی شرمگاهی (public hair ) پوشانده می شوند. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.factorsofattraction.com/gspot.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="248" src="http://www.factorsofattraction.com/gspot.jpg" width="320" /></a></div><div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><br />
<div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اندامهای تناسلی داخلی زن عبارتند از واژن،رحم،لوله های تخمدان و تخمدانها </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">واژن لوله ای عضلانی و تو خالی می باشد که از سوراخ واژن تا رحم امتداد دارد.در یک خانم کامل حدود ۵-۳ اینچ (۱۲- ۸سانتی متر ) طول دارد.به علت دارا بودن دیواره های عضلانی ،می تواند منبسط و منقبض شود.این توانایی عریض یا باریکتر شدن به واژن اجازه وارد شدن چیزی به باریکی پنبه و به بزرگی جنین می دهد.دیواره های عضلانی واژن با غشای مخاطی پوشانده می شود که آن را مرطوب و محافظت می کند. واژن ۳ عمل انجام می دهد.جایی است که آلت تناسلی مرد در طی رابطه جنسی داخل آن قرار می گیرد ، مسیری است که نوزاد در حین زایمان ازبدن زن از آن خارج می شود و در حقیقت یک کانال زایمان محسوب می شود و نیز مسیری برای خروج خون دوره ماهانه (دوره)از رحم می باشد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">لایه بافتی نازکی با ۱ یا چند سوراخ داخل آن به نام پرده بکارت تا حدودی سوراخ واژن را می پوشاند.پرده بکارت از فردی به فردی دیگر متفاوت است .پرده بکارت بیشتر زنان پس از اولین ارتباط جنسی کشیده یا پاره می شود و کمی خونریزی می کند(این خونریزی معمولاً باعث درد جزئی می شود)بعضی از زنانی که قبلاًارتباط جنسی داشته اند تغییر زیادی در پرده بکارت آنها رخ نمی دهد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">واژن با رحم یا زهدان در سرویکس (به معنای گردن)مرتبط می شود.سرویکس دارای دیواره های قوی و قطوری است.سوراخ سرویکس بسیار کوچک است (کوچکتر از نی) و به همین علت آلت مرد هرگز نمی تواند داخل بدن دختری قرار گیرد.طی زایمان،سرویکس می تواند منبسط شود تا اجازه به دنیا آمدن نوزاد را بدهد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">رحم شبیه گلابی وارونه ای است که روکش ضخیم و دیواره های عضلانی دارد در حقیقت رحم حاوی چند عضله قوی می باشد ، این عضلات قادرند برای مطابقت با جنین در حال رشد منبسط و منقبض شوند و سپس به خروج نوزاد در حین زایمان کمک نمایند .وقتی خانمی باردار نباشد رحم فقط حدود ۳ اینچ(۵/۷ سانتی متر)طول و ۲ اینچ (۵ سانتی متر )عرض دارد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">در گوشه های فوقانی رحم،لوله های فالوپ،رحم را به تخمدانها متصل می کند.تخمدانها ۲ اندام بیضی شکل هستند که در قسمت چپ و راست بالای رحم قرار دارند که تخمک تولید، ذخیره و در مرحله ای به نام تخمک گذاری به داخل لوله های فالوپ رها می سازند .اندازه هر تخمک حدود ۲-۵/۱ اینچ(۵-۴ سانتی متر)( دریک خانم کامل )می باشد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">۲ لوله فالوپ وجود دارد که هر یک به رحم متصل است.لوله های فالوپ طولی حدود ۴ اینچ (۱۰سانتی متر) و عرض معادل حدود تکه ای اسپاگتی دارند.درهر لوله مسیر باریکی به عرض سوزن خیاطی وجود دارد .در انتهای دیگر هر لوله فالوپ قسمت حاشیه داری وجود دارد که شبیه قیف می باشد.این قسمت حاشیه دار به دور تخمدان پیچیده می شود ولی کاملاً به آن متصل نمی گردد.وقتی تخمک از تخمدان خارج می شود وارد لوله فالوپ می گردد. زمانی که تخمک در لوله فالوپ قرار دارد پرزهای ظریفی که داخل مخاط لوله قرار دارند به خروج آن از مسیر باریک به سوی رحم کمک می کنند. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">تخمدانها بخشی از سیستم مترشحه داخلی هستند چون هورمونهای جنسی زنانه ای مانند استروژن و پروژسترون تولید می نمایند. </span></span></span></div><br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/9/90/AlatZanane.jpg/220px-AlatZanane.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://upload.wikimedia.org/wikipedia/fa/thumb/9/90/AlatZanane.jpg/220px-AlatZanane.jpg" /></a></div><div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><br />
<div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">دستگاه تناسلی زنانه چه کاری انجام می دهد؟ </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">دستگاه تناسلی زنانه زن را قادر می سازد تا:</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- تخمک(اوول)بسازد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- ارتباط جنسی داشته باشد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- تخمک بارور شده را تا زمانی که رشد کامل کند محافظت و تغذیه کند</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- زایمان کند.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">تولید مثل جنسی بدون اندامهای جنسی به نام غدد جنسی انجام نمی شود. گر چه بیشتر مردم فکر می کنند منظور از غدد جنسی همان بیضه های مردانه است ولی حقیقتا هر دو جنس دارای غدد جنسی هستند:در زنان غدد جنسی ،تخمدانها می باشند. غدد جنسی زنانه گامت (تخمک های) زنانه تولید می کنند:غدد جنسی مردانه هم گامت مردانه(اسپرم)تولید می کنند.پس از بارور شدن تخمک بوسیله اسپرم ،تخمک بارور شده ، زایگوت نام دارد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">وقتی نوزاد دختری به دنیا می آید تخمدانها بیش از صدها هزار تخمک دارد که تا شروع دوره بلوغ غیر فعال می مانند ، در دوره بلوغ ،غده هیپوفیز مستقر در بخش مرکزی مغز شروع به ساختن هورمونهایی می کند که تخمدانها را تحریک به تولید هورمونهای جنسی از جمله استروژن می کنند.ترشح این هورمونها باعث می شود تا یک دختر خانم کم کم بلوغ کامل جنسی پیدا نماید . </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">در انتهای دوره بلوغ ،دختران به صورت دوره به نام عادت ماهانه تخمک آزاد می کنند. تقریباً هر ماه یکبار ، در طی تخمک گذاری ،تخمدان تخمک کوچکی داخل یکی از دو لوله فالوپ می فرستد.تخمک در صورتیکه بوسیله اسپرم در همان زمان ماندن در لوله فالوپ بارور نشود خشک شده و از بدن حدود دو هفته بعد از طریق رحم خارج می گردد. این مرحله قاعدگی نام دارد.خون و بافتهای مخاط داخلی رحم ترکیب شده و خون قاعدگی را بوجود می آورند که در اکثر دختران ۵-۳ روز دفع آن صورت می گیرد.اولین دوره دخترمنارک نام دارد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">داشتن مقداری ناراحتی در روزهای نزدیک دوره برای دختران و زنان عادی است .سندرم پیش از قاعدگی علائم فیزیکی و روحی هم چون آکنه ( جوش ) ، نفخ شکم ، خستگی ، درد کمر ، دردناک شدن سینه ها ، یبوست ، اسهال ، ویار غذایی ، افسردگی ، زود رنجی ، و یا مشکل تمرکز ح.اس و عدم کنترل استرس می باشد که در بیشتر دختران و زنان دقیقاً پیش از دورهشان رخ می دهد .سندرم پیش از قاعدگی معمولاًطی ۷ روز پیش از شروع دوره بیشترین شدت را داراست و با شروع دوره از بین می رود.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">همچنین اکثر زنان و دختران در طی چند روز اول دورهیشان احساس ناراحتی در شکم و کمر را تجربه می کنند که به علت ترشح پروستاگلاندین ها ( ماده شیمیایی موجود در بدن که باعث انقباض عضله صاف رحم می شود ) می باشد . این انقباضات غیر ارادی ممکنست خفیف و یا تیر کشنده و شدید باشند . </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">از زمان اولین دوره یک دخترحدودا دو سال طول می کشد تا سیکل های ماهانه منظم گردد . طی این مدت،بدنش با هورمونهایی که بر اثر بلوغ تولید می شوند سازگار می شود.به طور متوسط ،عادت ماهانه خانم جوان ۲۸ روزه است اما این طیف از۲۳-۲۵ روز هم می تواند باشد .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اگر زن و مردی در طی چند روز تخمک گذاری زن رابطه جنسی داشته باشند باروری می تواند رخ دهد. وقتی مرد انزال انجام می دهد(زمانی که منی از آلت مرد خارج می گردد)بین ۲/۰ -۰۵/۰ اونس مایع(۵/۱-۶/۰ میلی لیتر)منی داخل واژن می ریزد.دراین مقدار اندک منی بین ۷۵تا۹۰۰ میلیون اسپرم وجود دارد،واز واژن به داخل گردن ورحم حرکت می کنند تا به تخمک موجود در لوله فالوپ برسد.تنها یک اسپرم تخمک را بارور می کند. حدود یک هفته پس از اینکه اسپرم تخمک را بارور کرد،تخمک بارور شده (زایگوت)بلاستوسیست چند سلولی می شود.بلاستوسیست به اندازه سر سوزن است ودر حقیقت شبیه توپ تو خالی سلول های دارای مایع می باشد .بلاستوسیست خودش را به داخل مخاط داخلی رحم به نام آندومتر می رساند.هورمون استروژن باعث ضخیم و پرخون شدن آندومتر می گردد.پروژسترون هورمون دیگری که از تخمدانها آزاد می شود آندومتر را ضخیم و پر خون نگه می دارد تا بلاستوسیست بتواند به رحم بچسبدومواد مغذی را ازآن جذب کند.این روند لانه گزینی نام دارد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">زمانی که سلولهایی از بلاستوسیست تغذیه می کنند،مرحله دیگر رشد (مرحله رویانی) شروع می شود. در این مرحله سلولهای داخلی شکل مدور پهنی به نام دیسک رویانی ایجاد می شوند که به جنین تبدیل می گردند.سلولهای خارجی غشای نازکی می شوند که دور جنین را تشکیل می دهند.این سلولها هزاران بار تکثیر می شوند تا در پایان به جنین تبدیل می شوند. پس از تقریباً۸ هفته ،جنین به اندازه یک انگشت شصت می شود و در عین حال تقریباًتمام قسمتهایش –مغزو اعصاب ،قلب و خون،معده و روده ها و عضلات و پوست شکل گرفته اند. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">در طول مرحله جنینی که از ۹ هفته پس از باروری تا تولد طول می کشد،رشد و نمو ادامه دارد چرا که سلول ها تکثیر می یابند ،حرکت و تغییر می کنند.جنین در مایع آمنیوتیک داخل کیسه آمنیوتیک شناور است جنین اکسیژن و مواد مغذی را از طریق جفت (ساختمان دیسک مانندی که به مخاط داخلی رحم می چسبد و از طریق بند ناف به جنین متصل می شود ) از خون مادر دریافت می کند.مایع و غشای آمنیوتیک از جنین در برابر ضربات و تکانهای بدن مادر محافظت می کند. بارداری به طور متوسط ۲۸۰ روز (تقریباً ۹ ماه ) طول می کشد .وقتی نوزادی آماده تولد است ،سرش به گردن رحم فشار می آورد و گردن رحم برای عبورجنین از واژن شروع به شل و عریض شدن می کند،مخاطی که درگردن رحم به شکل پلاک در آمده ، شل می شود و همراه مایع آمنیوتیک از طریق واژن در هنگام پاره شدن کیسه آمینوتیک خارج می شود. وقتی انقباض های زایمان آغاز می شود دیواره های رحم با تحریک هورمون اکسی توسین مترشحه از هیپوفیز منقبض می شوند .انقباضها باعث پهن شدن و باز شدن گردن رحم می شود. پس از چند ساعت گشاد شدن ،گردن رحم به حد کافی متسع (باز)می گردد تا جنین عبور کند.نوزاد از طریق گردن رحم و در امتداد کانال زایمانی از بدن مادر خارج می شود .معمولا ابتدا سر نوزاد خارج می شود و بند ناف همراه با بدن نوزاد بیرون می آید و با خروج کامل نوزاد ، بند ناف هم کامل خارج می شود . آخرین مرحله زایمان ، خروج جفت می باشد که امروزه مرحله پس از زایمان نامیده می شود .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">پس از جدا شدن جفت از مخاط داخلی رحم،انقباض های رحم آن را همراه غشاء و مایعاتش به بیرون سوق می دهد</span></span></span></div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://zistshenasi.blogfars.com/fotofiles/1/106622.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="208" src="http://zistshenasi.blogfars.com/fotofiles/1/106622.jpg" width="320" /></a></div><br />
<div style="text-align: center;"><br />
</div><br />
<div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">مواردی که می توانند در دستگاه تناسلی زنانه مشکل ایجاد کنند:</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گاهی اوقات کودکان نیز دچار مشکلات دستگاه تناسلی می شوند.در ذیل برخی نمونه اختلالاتی که دستگاه تناسلی زنانه را تحت تاثیر قرار می دهند ذکر می شود:</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- ولووواژینیت التهاب فرج ( ولو ) وواژن است.بر اثر مواد تحریک کننده (مانند صابونهای لباس شویی ) ایجاد می شود. بهداشت فردی ضعیف (مانند تمیز کردن از پشت به جلو پس از اجابت مزاج)هم می تواند این مشکل را ایجاد کند .علائم عبارتند از قرمزی و خارش واژن و فرج و گاهی ترشح واژن.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- ممکنست این التهاب بر اثر رشد زیادی کاندیدا ،قارچی که به طور طبیعی در واژن حضور دارد ، ایجاد شود.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- خونریزی واژنی (غیر قاعدگی ) که اغلب به دلیل حضور جسم خارجی در واژن به عنوان مثال (کاغذ توالت فشرده ) می باشد گاه ممکنست به علت پرولاپس رحم ایجاد شود ، وضعیتی که غشای مخاطی رحم به داخل واژن کشیده می شود و توده کوچک بافتی دوناتی شکلی ایجاد می کند که به راحتی خونریزی می نماید و یا می تواند به دلیل آسیب ناشی از سوارشدن وسیله ای (مانند دوچرخه یا روی میله ای افتادن )یا ضربه واژنی ناشی از آزار جنسی باشد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- چسبندگی لبهای فرج ( لبیاها ) :به هم چسبیدگی یا اتصال بین لبها که معمولاً در نوزادان و دختران خردسال پدید می آید.گرچه معمولاً هیچ علامتی مرتبط با چنین وضعیتی وجود ندارد ولی می توانند منجر به افزایش خطر عفونت مجرای ادراری گردد. گاهی اوقات کرم استروژن موضعی برای کمک به جدا کردن لبها استفاده می شود.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">مواردی که می توانند برای تخمدانها و لوله های فالوپ مشکل ایجاد کنند: </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- حاملگی خارج از رحمی( حاملگی اکتوپیک ) : زمانی رخ می دهد که تخم بارور شده یا زایگوت به رحم منتقل نمی شود، اما در عوض در لوله فالوپ به سرعت رشد می کند.اگر زنی چنین وضعیتی داشته باشد درد شکمی شدیدی دارد و با ید هرچه سریع تر به پزشک مراجعه کند چرا که نیاز به جراحی دارد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- آندومتریوز: زمانی رخ می دهد که بافتی که تنها به طور طبیعی در رحم وجود دارد خارج از رحم شروع به رشد کند ( در تخمدانها ،لوله های فالوپ یا سایر بخشهای حفره لگن ) که می تواند باعث خونریزی غیر طبیعی ،دوره دردناک و درد منتشر لگنی گردد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- تومورهای تخمدانی : اگرچه نادرند ولی می توانند رخ بدهند.دختران مبتلا به تومورتخمدانی درد شکمی و توده هایی دارند که به راحتی در شکم حس می شود. جراحی برای برداشتن آن لازم است . </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- کیستهای تخمدانی : ساکها ( حفره های ) غیر سرطانی هستند که مملو از مایع یا ماده نیمه جامد می باشند.گرچه خیلی اوقات طبیعی و عموماً بی آزارند ولی می توانند زمانی که خیلی بزرگ شوند مشکل ایجاد نمایند .کیستهای بزرگ شاید به اندام های اطراف فشار آورد لذا باعث درد شکمی می شوند. در اکثر موارد،خود به خود از بین می روند وبه درمان نیازی نیست . اگر کسیتها دردناک باشند پزشک ممکن است به منظور توقف رشد کیستها ، قرصهای ضد بارداری را تجویز نماید و یا ازراه عمل جراحی کیستها را بردارند. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- سندرم تخمدان پلی کیستیک : تخمدان اختلال هورمونی است که هورمونهای مردانه بسیار زیادی (آندروژن)بوسیله تخمدانها تولید می شوند. این وضعیت باعث بزرگ شدن آنها شده و حفرات یا کیستهای پر مایع زیادی تولید می شود. اغلب ابتدا طی سالهای نوجوانی ظاهر می شوند.بر اساس نوع و شدت وضعیت ، با داروهای تنظیم کننده تعادل هورمونی و قاعدگی درمان می گردد. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- تورشن تخمدانی یا پیچش تخمدان : می تواند رخ بدهد که در این حالت تخمدان بدلیل بیماری یا اختلال رشدی پیچیده می شود .این پیچش جلوی جریان خون را در عروق خونی که تخمدانها را تغذیه و حمایت می کنند می گیرد. شایعترین علامت درد تحتانی شکم است .جراحی معمولاً برای درمان آن لازم است . </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">مشکلات عادت ماهانه </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">مشکلات متعددی می توانند عادت ماهانه رادر دختران تحت تاثیر قرار دهند.بعضی از شایعترین موارد عبارتند از:</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- دیس منوره : زمانی است که دختری دورههای دردناک دارد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- منوراژی (قاعدگی با خونریزی زیاد) : زمانی است که دختری دورههای بسیار سخت همراه با خونریزی زیاد دارد .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- الیگومنوره (قاعدگی ناقص ) : زمانی است که دختری دوره نمی شود یا دوره نامنظم دارد حتی با وجودیکه برای مدتی دوره داشته یا باردار نیست .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- آمنوره ( فقدان قاعدگی ) : زمانی است که دختری تا سن ۱۶ سالگی یا ۳ سال پس از شروع بلوغ دورهش آغاز نشده است ،تاسن ۱۴ سالگی علائم دوره نداشته است یا دوره های عادی داشته ولی به دلایلی غیر از بارداری عادت ماهانه اش متوقف شده باشد . </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">عفونتهای دستگاه تناسلی مونث </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">بیماریهای منتقله از راه جنسی : این موارد عبارتند از عفونتها و بیماریهایی چون بیماری التهابی لگن(PID)،ویروس نقص ایمنی انسان/سندرم نقص ایمنی اکتسابی (HIV/AIDS)،ویروس پاپیلوم انسان(زگیل تناسلی یا HPV)،سیفلیس،کلامیدیا،سوزاک و تب خال تناسلی،اکثراً از طریق تماس جنسی از فردی به فرد دیگر منتقل می شوند.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- سندرم شوک توکسیک (سمی ) : این بیماری غیر شایع بر اثر سموم رها شده در بدن طی نوعی عفونت باکتریایی که بیشتربه علت باقی ماندن طولانی مدت تامپون داخل بدن می باشد رخ می دهد.تب شدید ،اسهال،استفراغ و شوک از علایم بیماری است .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اگر فکر می کنید کودکتان علائمی از نظر مشکلات در دستگاه تناسلی اش دارد یا سوالاتی در مورد رشد و نمو وی دارید با پزشکش صحبت نمایید. اکثر مشکلات دستگاه تناسلی مونث قابل درمان هستند . </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><br />
<div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://sheikyermami.com/wp-content/uploads/2007/12/hymen-b.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://sheikyermami.com/wp-content/uploads/2007/12/hymen-b.jpg" /></a></div><div style="text-align: center;"> </div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-37744893378631478942011-05-27T18:33:00.000+04:302011-05-27T18:33:50.324+04:30نزديكي از راه مقعد<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span class="yiv715272214Apple-style-span"><span class="yiv715272214Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><span style="font-size: large;"> </span></span></span><br />
<div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: large;"><span style="color: magenta; font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;">نزديكي<span lang="en-us"> </span>از<span lang="en-us"> </span>راه<span lang="en-us"> </span>مقعد</span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;"> </span></span></span></div><br />
<div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">وقتي از ٥٠ درصد زناني آه آميزش مقعدي داشته اند نظر خواهي شد، تنها ١٠ درصد آنان آنرا قابل قبول گزارش آردند. دليل آنان نامطلوب بودن و يا دردناك بودن آن در ابتداي کار بيان شد. اگر همان درصد از زنان آميزش مهبلي را نيز بدليل اينكه در ابتدا دردناك و ناراحت آننده است ترك مي آردند تعداد زيادي از زوجين آميزش مهبلي نيز انجام نمي دادند. زنان حاضر به آميزش مهبلي هستند زيرا اين چيزي است که از آنها انتظار مي رود، آنها حاضر به انجام آميزش از طريق مقعد نيستند زيرا اين کار يك فعاليت سكسي نرمال و عادي نيست. وقتي که مقاربت مقعدي به درستي انجام شود اين کار براي هر دو زوج خيلي لذت بخش خواهد بود. همچنين در نظر عامه يك موضوع سودمند جلوه مي کند ممكن است دلايل آن ١٠ درصدي که آميزش مقعدي را خوب گزارش کرده بودند، متفاوت باشد. آنان ممكن است احساس شديدي نسبت به اين کار دردناك داشته باشند بطوري که بعضي از زنان کارهاي دردناك را لذت بخش مي يابند، بعضي ديگر ممكن است دريابند که آميزش مقعدي بهتر از آميزش مهبلي است. بعضي از زنان دوست ندارند مهبل و اندام تناسليشان لمس شود. بعضي ديگر از زنان ممكن است وسايل کنترل حاملگي در دسترس نداشته باشند و يا اينكه به آنها اعتماد نداشته باشند. آميزش مقعدي به آنان اجازه مي دهد که از صميميت آميزش لذت ببرند بدون خطر احتمال حاملگي.(حاملگي در اين حالت هم با احتمال خيلي کم امكان پذير است ولي به اندازه زماني که مني وارد رهم مي شود نيست). زناني که اين چيزها را هم در مورد آميزش مقعدي مي دانند ممكن است باز هم از آن منصرف شوند اگر در گذشته اين کار را درناك تجربه کرده باشند</span></span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><a href="http://groups.yahoo.com/group/viVA-Club/join" rel="nofollow" target="_blank"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></a></span></div><div class="yiv715272214text_align_center"> <div align="center"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"><br />
سكس مقعدي داراي ضمائم منفي اي است که آنرا لكه دار مي آند. ما از هنگامي که سن کمي داشتيم آموزش داده شديم که مقعد خيلي کثيف و نامطبوع است. ما احساست خيلي منفي در مورد حرکت روده درك مي کنيم. والدين ما خيلي مشتاق بودند که ما از توالت استفاده کنيم بدليل اينكه آنها مجبور نباشند که کهنة کثيف ما را عوض کنند، بطوري که بزرگسالان معمولاَ خيلي ناراحت بودند از اينكه مقعد ما را لمس کنند يا اينكه کسان ديگري آنرا لمس آنند. بيشتر مردم از اينكه مدفوع خود يا شريكسان را لمس کنند مي ترسند. ماداميكه روده بزرگ مي تواند خانة تعداد زيادي باکتري نامطبوع باشد، حضور اين باکتريهاي نرمال نمي تواند خطري براي سلامتي ما باشد در مدتي که ما سالم هستيم و مراقب بهداشت هستيم. ما مي توانيم ايدز و هپاتيت از يك شريك آلوده بگيريم به همين دليل سكس مطمئن خيلي مهم است </span></span><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">عليرغم احساسات منفي اي که ما در برابر مقعدمان داريم، بعضي از مردم احساس رضايت و لذت مي کنند وقتي که مقعدشان لمس شود و يا مورد نوازش قرار گيرد. تا زمانيكه آن صداهاي مسخره و منحرف از خود ايجاد مي کند بعضي از مردم ممكن است از حرکت روده شان (باد روده) لذت ببرند. چه تعداد که از روي رضايت بعد از حرکت روده مي کشيد؟ بطوري که بچه ها، تعداد زيادي از مردم چه زن چه مرد از تماس با مقعدشان و وارد شدن چيزي در آن احساس لذت مي آنند. بچه ها خيلي کنجكاو هستند و کاوش کردن مقعدشان براي آنها متفاوت از کاوش بينيشان نيست. يك دختر خيلي دوست دارد آگاهانه دربارة مقعدش کاوش کند قبل از آنكه بخواهد اين کار را در مورد مهبلش انجام دهد و اين بدليل آنست که هر روز چند بار از آن استفاده مي کند. مقعد غني از تعداد زيادي پايانة عصبي است. به همين دليل جاي شگفتي نيست که تعداد برانگيختگي مقعد را لذت بخش مي يابند. در بعضي مواقع، اشتغال ذهني والدينمان براي داشتن بهداشت زيادي از مردم- شايد هم بطور پنهاني مناسب، ممكن است باعث توجه زياد ما به مقعدمان شود</span></span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><a href="http://groups.yahoo.com/group/viVA-Club/join" rel="nofollow" target="_blank"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></a></span></div><div align="center"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">ماداميكه مقعد اغلب اوقات به تحريك جنسي حساس است، طراحي نشده است براي وارد کردن هر چيزي در آن. آن يك راه خروجي است. مقعد مانند مهبل قابلت روانكاري توسط خودش را ندارد، و ممكن است انقباض عظلاني دردناکي از خود نشان دهد وقتي که چيزي وارد آن مي شود. به همين دليل نياز به روغنكاري زياد و صبر و شكيبايي دارد. روغن کاري زياد به چيزها اجازه مي دهد که بدون ناراحت کردن بافتهاي ظريف مقعد، به درون آن ليز بخورند. صبر زيادي لازم است زيرا بيشتر اوقات عضلات مقعد به آرامي قبول مي کنند که منقبض نشوند وقتي که جسمي بجاي بيرون آمدن از آن به درون آن مي رود. زماني که مقعد يك زن به يك انگشت يا آلت شق شده اجازه مي دهد به سرعت واردش بشود، ممكن است وقتي بدن او مي خواهد جسم مزاحم را به بيرون بياندازد، به سرعت او درد شديدي را حس کند، بطوري که مقعد به اينصورت طراحي شده است. دقيقاَ شبيه عكس العمل دهان وقتي که چيزي به گلو مي خورد. بنابراين يك روان کنندة خوب بخريد و آنرا در کنار خود قرار دهيد، اگر مي خواهيد از سكس مقعدي به اندازة کافي لذت ببريد. براي يك شخص آسان و راحت نيست که مقعد خود (زن يا مرد) و يا شريكش را لمس کند وقتي احساس کند که آن کثيف است. زن ممكن است به همين دليل به شريكش اجازه ندهد که مقعدش را لمس کند. اغلب مردم هراس قوي اي دارند از اينكه با مدفوع تماس داشته باشند. بنابراين زوجين بايد قبل از آميزش مقعدي، مقعد و در صورت امكان روده بزرگ را خوب بشويند. اگر عمل دخول را انجام نمي دهند و يا از دستكشهاي لاستيكي و يا کاندوم استفاده مي کنند نياز به شستن مقعد نيست. با همديگر به حمام برويد و يكديگر را بشوئيد و تحريك کنيد. از يك صابون مسطح و آب براي شستن مقعد استفاده آنيد. با ملايمت نوك يك انگشت را وارد مقعد زن بكنيد تا درون آنرا بشوئيد. آرام باشيد و با مهرباني رفتار کنيد. با يكديگر بازي کنيد. اگر تصميم به دخول در مقعد داريد و نگران تماس با مدفوع هستيد، خيلي آرام و با مهرباني يك انگشت چرب خود را به درون مقعد کنيد و باقي ماندن مدفوع در آنرا بررسي کنيد، اگر بخواهيد مي توانيد از دستكش هاي لاتكس يا لاستيكي استفاده کنيد، اگر هيچ چيز نيافتيد مي توانيد از يك تنقية کوچك آب گرم استفاده کنيد. مراقب باشيد که با تنقيه آب زيادي وارد معده نكنيد چون اين کار ممكن است بعداَ باعث ورم معده و معده درد بشود. يك پيمانة آب براي شستن رودة بزرگ کافي است. مخزن تنقيه ها خيلي قوي هستند و باعث ايجاد ناراحتي در سكس مي شوند. ممكن است يك بطري براي اين کار مورد استفاده قرار گيرد اگر در ابتدا آن با آب صاف پر شود. وقتي هر دو شريك احساس کردند که تميز و آماده هستند بايد به دنبال يك جاي گرم بگردند که راحت باشند و کاوش کنند</span></span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><a href="http://groups.yahoo.com/group/viVA-Club/join" rel="nofollow" target="_blank"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></a></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span></div><div align="center"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://liberallifestyles.com/wp-content/uploads/2011/05/anal-teen-asshole-fuck-6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="212" src="http://liberallifestyles.com/wp-content/uploads/2011/05/anal-teen-asshole-fuck-6.jpg" width="320" /></a></div><div align="center"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اولين مراحل شامل ماساژ مقعد مي شوند. معمولاَ در ابتدا اگر مقعد لمس شود از ورود ممانعت مي کند. قبل از ورود هر چيزي لازم است ابتداعاَ ماهيچه هاي مقعدي شل بشوند. خيلي از مردم از اينكه شخصي به مقعد آنان دست بزند احساس ناراحتي مي کنند و زمان نياز دارد تا ياد بگيرند که آرام باشند و احساس لذت بكنند. در ابتدا مقعد را با يك روان کننده که بيشتر آن آب است و يا با بزاق روانكاري کنيد. حلقة اطراف سوراخ را با ملايمت و با يك حرکت سبك دايره اي نوازش دهيد. با ملايمت بر روي حلقة اطراف سوراخ و سوراخ فشار بياوريد اما وارد آن نشويد، اين کار را تا زماني که احساس کرديد که ماهيچه هاي مقعد شل شدند و سوراخ آن کمي باز شد ادامه دهيد. در اغلب اوقات ماساژ مهبل و يا انجام تحريك چوچوله با دهان به شما براي ماساژ مقعدي کمك مي کند. ماساژ مقعد مي تواند ماساژ اندام تناسلي و يا تحريك چوچوله با دهان را افزايش دهد، و برانگيختگي سكسي و لذت بردن او حواس زن را از تمرکز بر روي ماساژ مقعدي پرت کند. براي هردو شريك لازم است که شل باشند و احساس راحتي بكنند. </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اگر شما با عجله يا با فشار اين کار را بكنيد آن کار نمي آند. ممكن است چندين جلسه يا هفته وقت لازم باشد تا<br />
زن احساس راحتي کند بوسيلة هريك از روشهاي برانگيختگي مقعد. آرام و صبور باشيد اگر زن به آميزش مقعدي عادت داشت و شما به زمان و حالت شل شدن مقعد آشنايي داشتيد و مقعد منقبض نبود، شما مي توانيد کاوش مقعد را شروع کنيد. سوراخ مقعد و روده بسيار حساس هستند و مراقب باشيد که اشيايي که وارد آن مي کنيد صيقلي باشند و فاقد هر نوع لبة تيز باشند.<br />
ناخن انگشتهايتان را بگيريد. دستكشهاي لاتكس يا لاستيكي به دست کنيد اگر مي خواهيد انگشت يا انگشتهايتان راحت تر وارد بشوند. حلقة اطراف سوراخ و سوراخ مقعد را ماساژ دهيد و منتظر بمانيد که شل شده و باز شود. وقتي که اين اتفاق افتاد، شروع به فشار دادن اندکي از نوك يك انگشتتان به داخل بكنيد. اگر احساس کرديد که سفت و منقبض شد، توقف کنيد، انگشتتان را بيرون بياوريد و ماساژ دادن مقعد را براي يكي دو دقيقة ديگر از سر بگيريد. اگر مقعدش شل شد مجدداَ نوك انگشتتان را وارد آن بكنيد. آرام باشيد و سعي نكنيد کل انگشتتان را در ابتدا<br />
وارد بكنيد. در حقيقت قبل از اينكه مقعد سفت شود فقط يك قسمت کوچك از انگشت ممكن است وارد بشود. اگر شما در ابتدا با سرعت وارد شويد ممكن است زن احساس ناراحتي زيادي بكند، زمان را از دست مي دهيد و اين ممكن است پايان کاوش مقعدي تان باشد. زن مي تواند وقتي که مقعدش سفت مي شود را حس کند و ياد بگيرد که آنرا شل کند. اين موضوع که زن ياد بگيرد که چطور مقعدش را شل کند وقتي که اشياء بزرگتري وارد مقعدش مي شود خيلي بدرد مي خورد</span></span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://p2.xhamster.com/000/006/418/582_1000.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" src="http://p2.xhamster.com/000/006/418/582_1000.jpg" /></a></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">در ابتدا شما بايد انگشتتان را بدون حرآت به اطراف وارد کنيد. شما مي خواهيد شرايطي را بوجود آوريد که او فقط احساس کند که شيئي درون مقعدش است. وقتي که او ارگاسم را تجربه مي کند، احتمالاَ از اينكه احساس کند شيئي درون مقعدش است، لذت مي برد. وقتي زن احساس راحتي کرد و مقعدش شروع به گشاد شدن شد، به آرامي شروع به بيرون و درون کردن انگشت و حرکت دوراني آن بكنيد. با ملايمت شروع به هل دادن سوراخ مقعد به سمت بيرون بنمائيد. وقتي که زن ياد گرفت که از بودن يك انگشت در داخل مقعد لذت ببرد، شروع به وارد کردن دومين انگشت بنمائيد. هميشه آرام باشيد و مطمئن باشيد که او شل و راحت است</span></span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><a href="http://groups.yahoo.com/group/viVA-Club/join" rel="nofollow" target="_blank"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></a></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"> <span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"><br />
موقعي که شما دو انگشت را وارد کرديد ممكن است که بخواهيد از بات پلاگها استفاده کنيد تا به او کمك کنيد تا گشاد تر شود. بات پلاگها آلتهاي مصنوعي مخروطي شكل با يك پايه قيفي هستند. مخروطها به شما اجازه مي دهند که به آرامي مقعد را گشاد کنيد. پاية قيفي آن از سر خوردن آن به درون روده جلوگيري مي کند. هرگز شما نبايد چيزي را که فاقد پاية قيفي است به داخل مقعد بكنيد، چونكه ممكن است که رودة بزرگ آنرا به درون خود بكند که در اينصورت بيرون کشيدن آن کار بسيار دشواري است و نياز به يك رفتن ناراحت کننده به دکتر خواهيد داشت. بات پلاگ ها در اندازه هاي مختلفي موجود هستند، از اندازة يك انگشت باريك و قلمي گرفته تا اندازة يك مشت بزرگ آن وجود دارد. براي اکثريت مردم يك بات پلاگ با سايز کوچك تا متوسط که قطري بين ٠.٥ تا ١.٥ اينچ دارند ماموريت را خوب انجام مي دهند. براي زناني که دوست دارند که احساس شديدي بكنند که اشياء بزرگي درونشان وارد شده، آسمان هم کم است. آلت هاي مصنوعي مردانة سيلكوني بهترين انتخاب هستند زيرا صيقلي و انعطاف پذيرند و به راحتي هم تميز مي شوند. بهتر است که يك کاندوم بر روي بات پلاگ يا آلت مصنوعي بكشيد. اين کار باعث راحت تميز شدن و محافظت از آلات غير سيلسكوني مي شود </span></span></span></div><div class="yiv715272214text_align_center"> <div align="center"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">براي استفاده از بات پلاگ، ابتدا بكمك انگشت يا انگشتانتان مقعد را ماساژ بدهيد و آنرا گشاد کنيد. موقعي که شما براحتي قادر بوديد که دو انگشتتان را وارد مقعد بكنيد، بات پلاگ کوچك را در مدخل ورودي مقعد زن قرار بدهيد و سپس بوسيلة يك انگشت مقداري بر روي آن فشار بياوريد. سپس به مقعد او اجازه دهيد که بات پلاگ را به عقب پس بزند. سپس آنرا دوباره فشار دهيد. فقط از يك انگشت براي فشردن بات پلاگ استفاده کنيد تا از اعمال فشار بيش از حد جلوگيري شود. اين فرآيند را خيلي آرام تكرار کنيد، اگر مقعد زن اجازه داد از بات پلاگهاي بزرگتري<br />
استفاده کنيد. سعي کنيد چوچول هاش را در حين اين کار نوازش کنيد. با صبر و شكيبايي پاية باريك بات پلاگ بايد به داخل سر بخورد و در آنجا بماند. بات پلاگهاي باريك و نازك بخوبي بات پلاگهاي آلفت تر در آنجا نمي مانند، بدليل اينكه تقريباَ قطر پاية آنها به کلفتي بزرگترين قسمت مخروطي شان نيست. يكبار در هنگامي که پلاگ داخل است آنرا رها کنيد و با زن معاشقه کنيد. تحريك چوچوله با دهان را انجام دهيد و يا اگر زن دوست دارد آميزش مهبلي را انجام دهيد. رساندن زن به ارگاسم خيلي مهم است. به او اجازه دهيد که از احساس وجود شيئي درون مقعدش در حين ارگاسم لذت ببرد. بعد از يكي دو دوره شما مي توانيد شروع به بيرون و درون کردن بات پلاگ بنمائيد و مقعد را بر بيانگيزيد. بعد از انجام معاشقه، اگر زن وقتي که بات پلاگ درونش قرار دارد راحت است، اجازه بدهيد براي مدت ٥ تا ٢٠ دقيقه پلاگ درون مقعد بماند تا به مقعد کمك کنيد تا به اين شرايط براي گشادي بيشتر عادت کند. زنان زيادي هستند که وقتي که بات پلاگ درونشان است احساس خوبي دارند.<br />
بهتر است که آنرا حتي براي مدت زماني بيشتري درون آن نگه داريد اگر اين کار سخت و ناراحت آننده نشده. وقتي اين آار تمام شد پلاگ را بيرون بياوريد و آنرا شسته و براي استفاده هاي بعدي خشك آنيد. وقتي زن به استفاده از پلاگ کوچك عادت کرد، از بات پلاگ متوسط استفاده کنيد. ممكن است در هنگام استفاده از پلاگ متوسط شما براي آمادي سازي مقعد نياز به استفاده از بات پلاگ کوچك داشته باشيد. آرامش اعصاب داشته باشيد از با اين کار تفريح کنيد. هدف گرا نباشيد براي آماده سازي براي آميزش مقعدي، اگر شما مرد هستيد احتمالاَ نياز به خريدن يك آلت مصنوعي به اندازة آلت خود داريد. استفاده از يك آلت مصنوعي، به شما کمك مي آند که در هنگام دخول،کنترل بيشتري بر فشاري که اعمال مي کنيد و ميزان حرآتتان داشته باشيد. يكي از آنان که پاية قيفي شكل دارد را بگيريد تا نتواند به داخل ليز بخورد. نوع سيليكوني آن گران هستند ولي بهترين هستند. در ابتدا به آرامي بكمك انگشتان و بات پلاگ مقعدش را از هم باز کنيد، سپس به آرامي و با ملايمت آلت مصنوعي را وارد آن بكنيد. در ابتدا فقط به او اجازه دهيد که گشاد شود.<br />
آلت مصنوعي پاية کوچك ندارد بنابراين مقعد زن بايد در کل زمان گشاد باشد، اين ممكن است براي زن سخت باشد، به او اجازه دهيد تا خود را با گشادي ثابت تنظيم کند. وقتي او راحت و شل شد، به آرامي آلت مصنوعي را حرکت بدهيد. در ابتدا خيلي آرام اين کار را بكنيد. به زن اجازه بدهيد که در نحوة حرکتتان شما را راهنمايي آند، بطوريكه هميشه مطمئن باشيد او به سوي ارگاسم مي بريد هر موقع تصميم به آميزش مقعدي گرفتيد زن بايد عادت داده شود به آميزش مقعدي اي که هميشه از آن هراس دارد. او بايد از آسيب رسيدن به مقعدش هراس نداشته باشد، او بايد نظر خوشايندي در مورد وارد شدن آلت شما در مقعدش داشته باشد. در ابتدا مقعدش را بوسيلة انگشتان و<br />
بات پلاگ آماده آنيد، آرام باشيد، يك عصر آامل و يا يك روز را براي اين فرصت ويژه برنامه ريزي آنيد. در حين داخل آردن آلتتان، زن بايد مقداري از آلت را که درونش مي آنيد و حرآت شما تحت کنترلش داشته باشد، بنابراين او نياز دارد که در بالا باشد و يا بصورت چهار دست و پا بر روي دستان و زانوهايش باشد، او نياز دارد که با پائين آوردن خودش و يا با عقب بردن خود (در حالت چهار دست و پا) بر روي آلت شما قرار بگيرد. او بايد باز و پذيراي آلت شما باشد، در مقابل شما آلت خود را به درون او فشار دهيد، وقتي که سر آلت شما وارد آن شد، او<br />
بايد براي مدت يكي دو دقيقه صبر کند و آرام باشد و خود را شل کند، تا مقعد گشاد شود و بدنش حرارت بدن شما را احساس کند، وقتي که احساس راحتي کرد، مي تواند که باقيماندة آلت را به درون خود راه بدهد، دوباره نياز دارد که کمي صبر کند و خود را شل کند. آرام باشيد، </span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">احساسات مي توانند خيلي شديد باشند، درحالي که مشغول انجام اين کارها هستيد، اگر يكي از شما پستانها و چوچوله را ماساژ دهيد به زن کمك مي کند. اگر قبلاَ او را حد ارگاسم رسانده باشيد، در هنگام نفوذ او شل تر خواهد بود و بيشتر پذيراي شما خواهد بود، اگر او يكبار به ارگاسم رسيد آنرا به سوي ارگاسم ديگر بياوريد <br />
هميشه تمرين کارها را کامل تر مي کند. اگر شما مي خواهيد که سكس مقعدي يك جنبة لذت بخش از رابطة شما باشد، شما نياز به صرف وقت داريد تا او را آماده کنيد و اين کار را براي او دلنشين کنيد. اگر شما نوعي از انواع سكس مقعدي را هفته اي يكبار يا بيشتر نداشته باشيد، براي شما سخت خواهد بود که به آن عادت کنيد و مقعدتان را براي دخول آماده کنيد. اگر شما اغلب آنرا انجام نمي دهيد نياز داريد که دوره هاي زماني بلند تري را براي آن برنامه ريزي کنيد وقتي شما مي خواهيد آنرا انجام دهيد، شما مي توانيد به اين صورت ترسيم کنيد که ١٥ دقيقه در هر دوهفته و يا ٢ ساعت در هر ماه. با تمرين و تكرار شما در مي يابيد که به همان اندازه اي که قبلاَ براي آماده سازي مقعد بمنظور آميزش مهبلي کار مي کرديد نياز نداريد، اگرچه شما ممكن آن کارها را بكنيد چون از آن لذت مي بريد. تعدادي از زنان با تجربه به اين نتيجه رسيده اند که آنها فقط نياز دارند که مقدار کمي روان کننده به آلت شريكشان بمالند و سپس آنان آماده براي دخول هستند. اين مورد وقتي که آميزش مقعدي قسمت منظمي از رابطة شما باشد، خيلي محتملتر است. اگر شما آميزش مقعدي را براي زمانهايي که آن لذت بخش است نگه داريد، در اين مدت پي مي بريد که شما نياز به صرف وقت بيشتري براي آماده کردن بدنتان داريد زنان در هنگامي که استمناء مي کنند نيز مي توانند مقعدشان را بربيانگيزانند. اين موضوع براي مجردين و زوجين صادق است. برانگيختن مقعد<br />
مي تواند احساسات در هنگام استمنا و ارگاسم را تشديد کند. بعضي از زنان ممكن است برانگيختن مقعد را کليد ارگاسم در حين استمنا بدانند.<br />
شما مي توانيد انگشتان، آلت مصنوعي و يا بات پلاگ را در مقعد خود وارد کنيد. زناني که مي خواهند شريكشان را در حين سكس مقعدي غافلگير کنند مي توانند بدنشان را قبلاَ آماده کنند. اگر يك زن از برانگيختن مقعدش وقتي تنهاست، احساس راحتي مي کند، وقتي که شريكش اين کار را انجام مي دهد احساس راحتي بيشتري خواهد آرد </span></span></span></div><div align="center"><span style="font-family: Times New Roman;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://liberallifestyles.com/wp-content/uploads/2011/05/anal-teen-asshole-fuck-11.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="212" src="http://liberallifestyles.com/wp-content/uploads/2011/05/anal-teen-asshole-fuck-11.jpg" width="320" /></a></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></span><span style="font-family: Times New Roman;"><a href="http://groups.yahoo.com/group/viVA-Club/join" rel="nofollow" target="_blank"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"> </span></span></a></span></div></div></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-58010464467291505802011-05-27T18:18:00.000+04:302011-05-27T18:18:56.325+04:30عکس های سکسی جدید<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://4.bp.blogspot.com/-iH8budVqfmI/TbZGdmwTo7I/AAAAAAAAAns/L26g6jbQxGs/s1600/jj1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="199" src="http://4.bp.blogspot.com/-iH8budVqfmI/TbZGdmwTo7I/AAAAAAAAAns/L26g6jbQxGs/s320/jj1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhsVS8LcMKfxqRlXWb57SavNxSXNr114TtF9izHOQw4vJiIt2rVCBrgqA1hUYbGkF8nHm3WlzgvoniUSjQa2kv8LUAQyxgGCoRKU7NPV1IAw-9Ul1RrieZMiUMuwk8VASL86pTjqfxu548/s1600/le1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="223" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhsVS8LcMKfxqRlXWb57SavNxSXNr114TtF9izHOQw4vJiIt2rVCBrgqA1hUYbGkF8nHm3WlzgvoniUSjQa2kv8LUAQyxgGCoRKU7NPV1IAw-9Ul1RrieZMiUMuwk8VASL86pTjqfxu548/s320/le1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://1.bp.blogspot.com/-uaZPGkwwvSg/TbZ4mq_VRSI/AAAAAAAAAp0/Zpg8jo6g8GE/s1600/ro1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="197" src="http://1.bp.blogspot.com/-uaZPGkwwvSg/TbZ4mq_VRSI/AAAAAAAAAp0/Zpg8jo6g8GE/s320/ro1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhtlZEw2vzfDhTu3QYEaFPhJS29bbzeJ4cKTOA4wdtjmyiKpl8aSWZnSCndamJ6ct_4ZxVWgrnTJruOCmDyL7sABMcwgUa0t4QabfQr9Q8myoSOrCkkZs8bpsY9d33QE6SY3q0XdbCLMuY/s1600/all1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="199" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhtlZEw2vzfDhTu3QYEaFPhJS29bbzeJ4cKTOA4wdtjmyiKpl8aSWZnSCndamJ6ct_4ZxVWgrnTJruOCmDyL7sABMcwgUa0t4QabfQr9Q8myoSOrCkkZs8bpsY9d33QE6SY3q0XdbCLMuY/s320/all1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjNPugNVXUwEsruXJDTaXy4C1grL4bufFDI2UwXkpyvaNBJVu2yTV1GerOtBc7QNXmJOQmnwpd80QB-k2lWExDIPkHVkyAv_D8BSHX3aFQuRxsiLNw020Isw6wgFBlbB3x2nmemvO2WM5c/s1600/jay1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="198" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEjNPugNVXUwEsruXJDTaXy4C1grL4bufFDI2UwXkpyvaNBJVu2yTV1GerOtBc7QNXmJOQmnwpd80QB-k2lWExDIPkHVkyAv_D8BSHX3aFQuRxsiLNw020Isw6wgFBlbB3x2nmemvO2WM5c/s320/jay1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg4khotWFlmNu6QKyHwiFeGBtchZw3hJDB4uMpK0av6KUCudxT6jvf5OZH77TDzPkn2T_-E7x9O3BICSV_cwBkGttZrW6Zf0YAPzMg4eK-dj8THNYEEmeazEBSq2Po7cQ9Tr5fKTkSMIgI/s1600/lu1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEg4khotWFlmNu6QKyHwiFeGBtchZw3hJDB4uMpK0av6KUCudxT6jvf5OZH77TDzPkn2T_-E7x9O3BICSV_cwBkGttZrW6Zf0YAPzMg4eK-dj8THNYEEmeazEBSq2Po7cQ9Tr5fKTkSMIgI/s320/lu1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhAULhXzpJr7VfSWMqf-7WqWEhrhYL54m2cFlZWEsmXtj3thRQQelB0I-bIWwRIkUebryE6gYmByYOhFlbyd578-uALr-MYzZJTYVfVF1kx6h884guugYvGXmCQHgaJl9d7FhMcwMj12tc/s1600/mar1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="180" src="https://blogger.googleusercontent.com/img/b/R29vZ2xl/AVvXsEhAULhXzpJr7VfSWMqf-7WqWEhrhYL54m2cFlZWEsmXtj3thRQQelB0I-bIWwRIkUebryE6gYmByYOhFlbyd578-uALr-MYzZJTYVfVF1kx6h884guugYvGXmCQHgaJl9d7FhMcwMj12tc/s320/mar1.jpg" width="320" /></a></div><br />
</div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-65031231485839070572011-05-27T18:09:00.000+04:302011-05-27T18:09:44.751+04:30داستان سکسی - نازی و حاله<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: normal; margin-bottom: 0pt; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></b></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: normal; margin-bottom: 0pt; text-align: center; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><b><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">سلام</span></span></span></b></span><span dir="ltr"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></b></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><b><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">من حسینم و الآن 18 سالمه و سوم ریاضیم</span></span></span></b></span><b><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">…</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">من در یک شهرستان کوچک زندگی می کنم (حالا بمونه کجا!) قبل از هرچیز بگم که این داستان قسمت سکسیش خیلی زیاد نیست و سعی کردم عین حقیقت باشه و حتی یک جمله بهش اضافه نکنم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">:</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">من تازه رفته بودم کلاس اول راهنمایی! تو اون دوران هنوز فیلم سوپر ندیده بودم چه برسه فکر کس کردن به سرم بزنه و هنوز به بلوغ نرسیده بودم و من بودم یه کیر کوچیک</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">من اون موقع ها با چندتا از همکلاسی هام با هم ور میرفتیم و یه جورایی حال می کردیم. خوب بگذریم بریم سر داستان اصلی</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">بنده یه دختر عمه دارم به نام راضیه که اون زمون که من کلاس اول راهنمایی بودم اون سوم راهنمایی بود</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">و اما در مورد راضیه: راضیه دختری بود سفید، یه کم تپل مپل و انصافا خوشکل. او خیلی دختر حشرییه (اینو اون زمونا نمی دونستم بعدا فهمیدم) ما دو تا از بچگی با هم بزرگ شده بودیم و روابطمون خیلی خوب بود و مثل دو تا دوست واقعی بودیم برای هم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">من اصلا به بدنش فکر نمی کردم اون زمون چون هنوز زیاد از این چیزا حالیم نبود، یه روز خونواده ی ما و خونواده ی راضیه با هم خونه مادربزرگ برای شام دعوت بودبم. طبق معمول من با راضیه تو اتاق صحبت می کردیم که بهم گفت حوصلم داره سر میره</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">منم بهش گفتم منم همین طور چی کار کنیم؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گفت: من میگم بیا یه بازی بکنیم</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گفتم چه بازی؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گفت نمی دونم، دکتربازی خوبه؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">!</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">گفتم آخه این بازی واسه بچه هاس یکی ببینه زشته</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">بالاخره با اصرار او قبول کردم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> .</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">رفتیم تو یه اتاق خالی که یه تخت هم داشتو بهم گفت: من دکترم تو هم مثلا بیماری. منم قبول کردم. منو خوابوند و بهم گفت: خوب حسین آقا چتونه؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">منم گفت: یه خورده دلم درد می کنه.. لباسمو بالا زد و یه خورده شکممو مالید. دیدم داره کم کم دستش پایین میره و دستاش یه خورده داره می لرزه….. آروم دستشو گذاشت روی کیرم من چشامو بستم و کیرم آروم آروم راس کرد. البته یادمه خیلی کوچیک بود، یه خورده اونو از رو شلوار مالوند و منم حسابی حال کردم. خواست که شلوارمو از پام بیرون بیاره که یهو از بیرون صدا زدن: بچه ها بیاین شما بخورین. راضیه بهم گفت: خوب برای امروز بسه ادامشو فردا</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">….</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">اون شب تموم شد و دو روز بعد اونا اومدن خونه ی ما. او سریع اومد تو اتاق من و در رو بست و بدون مقدمه کیرمو گرفت، و منو پرت کرد رو تخت و شلوارمو خواست بکشه پایین که من جلوشو گرفتم و گفتم می ترسم بیرون بفهمن… ولی اون با زور شلوارمو پایین کشید و یه ده دقیقه ای با کنجکاوی بسیار با اون بازی می کرد . حالا که یادم میاد می بینم اصلا من کنجکاو نبودم ببینم کس چیه و چه شکلیه؟؟؟</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">!!!</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">چند هفته گذشت و روابطمون به این شکل تبدیل شد و هر چند روز که هم رو می دیدیم سریع با کیر من ور می رفت ولی او اصلا لخت نمی شد! یه روز بهم زنگ زد که حسین به بهونه درس کردن کامپیوتر بیا خونه ما… منم چند تا سی دی ور داشتم و راه افتادم. خونه ی اونا با خونه ما زیاد فاصله نداشتن. وارد خونه که فهمیدم که تنهاس و دیگه تا ته ماجرا رو خوندم. سریع منو برد تو اتاقش شروع کرد به لخت کردن من. این بار کامل من لخت شده بودم و احساس خجالت می کردم و او هم که این موضوع رو متوجه شد لباس خودش رو بیرون آورد. واااااای چی می دیدم دو تا پستون خوش فرم و سفیییید آویزون. با دیدن اونا یه حسی توم جریان پیدا کرد و نا خودآگاه شروع کردم به خوردن اونا. این بار خلاف همیشه او اول با کیرم بازی نکرد بلکه من پدر پستوناشو در آوردم ولی چون اصلا این کارو بلد نبودم زود خسته شد و دیگه نذاش ادامه دم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">بهم گفت: می خوای ببینی من به جای کیر چی دارم؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گفتم: خوب معلومه کس داری؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">ولی کس چیه فقط از زبون دوستام اسمشو شنیده بودم. نه عکسی نه فیلمی و نه هیچ چی… این شد که خودم شلوارشو پایین کشیدم و همچنین شرتشو. کسش خیلی پشمالو بود و من کسشو خوب نمی دیدم</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">.</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">من حدود یه دقیقه با کنجکاوی تمام به کسش زل زدا بودم که او دستمو گرفت و به کسش مالید احساس خوبی داشتم. اون روز کلی با هم ور رفتیم، پستوناشو می خوردم کسشو می مالوندم لب می گرفتیم و اونم حسابی با کیرم ور می رفت</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">….</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">این ماجرا تا چند ماه ادامه داشت، جوری که با هم قرار گذاشتیم بعد از مدرسه (که مدرسه هر دومون نزدیک خونه مادربزرگ بود) بریم به خونه مادربزرگمون. و اونجا حالی به حولی</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…….</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">این قضیه دیگه برام عادی شده بودم. اون دوران هیچ کدوم از دوستام کسو از نزدیک ندیده بود و من از همه جلوتر بودم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">بعد از گذشت چند ماه نمی دونم چی شد که یهو به یه چشم به هم زدن دیدم سال دوم دبیرستان هستم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">بله، من الان دوم دبیرستان بودم و از چند سال پیش که با راضیه سکس داشتم تا الان اصلا سکس نداشتم و اصلا بهش حتی فکر هم نمی کردم. دیگه دوران بلوغم بود و احساس می کردم خیلی شهوتیم و در کل حالم خیلی بد بود و هفته ای چند مرتبه جلق می زدم و از این کار خیلی خوشم میومد</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">خیلی به کس احتیاج داشتم ولی همون طور که گفتم من در یک شهرستان کوچیک زندگی می کنم و تو این خراب شده هیچ غلطی نمیشه کرد. (البته یه خورده بی عرضگی خودمه). یه مرتبه یاد دوران بچگیم(اول راهنمایی) افتادم و دختر عمم راضیه. او الآن تهران درس می خوند (دانشکده) رفتم تو فکر باورم نمی شد که من قبلا باهاش سکس داشتم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">فکر می کردم شاید خواب بوده ….ولی نه… اصلا چی شد یه مرتبه همه چی تموم شد…اصلا یادم نمیومد….. دیگه تمام فکرم راضیه بود… منی که یه شاگرد ممتاز بودم و درسم عالی بود با افت شدید تحصیلی مواجه شدم (معدل اول دبیرستان:19:80 و معدل دوم: 18:12). همش فکر می کردم چه جوری به یادش بیارم و بهش بفهمونم که من الان بهش نیاز دارم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">کاری از دستم بر نمیومد. او تهران بود و من اینجا ….. با جلق زدن خودمو ساکت کردم تا تابستون که قرار شد با خانواده برم تهران، از خوشبختی من قرار شد که راضیه هم که چند تا از وسایلشو تهران جا گذاشته بود با ما بیاد و زود برگرده…. خیلی خوشحال شدم. به خودم گفتم اگه قراره کاری بکنم این بهترین موقعیته</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">بالاخره روز موعود فرا رسید. من و راضیه عقب نشستیم و بابا و مامان هم جلو</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">سعی می کردم خودمو بهش بچسبونم و تو خواب سرمو روی پاهاش می ذاشتم و</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> ….</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">رسیدیم تهران رفتیم خونه یکی از فامیلامون. راضیه هم دوران دانشجویی شبا اونجا تلپ بود. شب اول که نتونستم کاری بکنم. رفتار راضیه با من جوری بود که اصلا انگار هیچ چی بین ما نگذشته و این کارو برای من سخت تر می کرد. بالاخره شب دوم فرا رسید….. من جامو یه متری راضیه انداختم. و سعی کردم خوابم نبره یه ساعتی گذشت و کاملا به بدن راضیه خیره شده بودم. چه هیکلی داشت. اصلا قابل مقایسه با سوم راهنماییش نبود. خیلی حالم بد بود دلو زدم به دریا و بالشتمو چسبوندم به بالشت او و خیلی آروم لبمو گذاشتم رو پیشونیش. خیلی آروم جوری که بیدار نشه. قلبم با چنان سرعتی می زد که می ترسیدم راضیه از صداش بیدار بشه. یه خورده شجاع تر شدم و دستمو آروم گذاشتم روی پستونش دکمه بالای پیرهنشو باز کردم یه سوتین مشکی دیدم داشتم می مردم. دیگه نمی فهمیدم که دارم چی کار می کنم. دستی که آروم رو پستونش بود رو یه خورده محکم تر فشار دادم که یهو از خواب پرید و با جیغ خیلی بلندی که کشید بابام بیدار شد و پرید تو اتاق. من که شهوت از سرم پریده بود و حسابی خودمو خیس کرده بودم گفتم: هیچ چی راضیه خر و پف می کرد خواستم بیدارش کنم که ترسید و جیغ زد. بالاخره بابام رفت و راضیه بلند شد و رفت تو یه اتاق دیگه….. اعصابم شدیدا خورد بود. به خودم گفت اصلا بی خیال همون جلق خودمون رو بزنیم بهتره، کی کس می خواد! گرفتم خوابیدم. ولی خوابم نمی برد بعد از چند ساعت به زور خواب رفتم. صبح با صدای راضیه: لنگه ظهره نمی خوای پاشی. از خواب بیدار شدم. روم نمی شد تو صورت راضیه نگاه کنم. موقع نهار سر میز راضیه روبه روی من نشسته بود و هی بهم لبخند می زد و می گفت دیشب چی کار می کردی؟ باهام چی کار داشتی؟ و</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…..</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">داشت جلوی همه آبرومو می برد. منم چرت و پرت جوابشو دادم و سریع غذامو تموم کردم و رفتم بیرون تو خیابون با بچه ها</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">بعد از ظهر اومدم خونه دیدم راضیه تنهاس و داره وسایلشو جم و جور می کنه. بهش گفتم: بقیه کجان؟ تو داری چی کار می کنی؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گفت: همه رفتن بیمارستان ملاقات یکی از فامیلا و منم چون باید صبح زود برم خونه موندم تا کارامو تموم کنم. با شنیدن این که قرار بود فردا بره خیلی ناراحت شدم و به زمین و زمان فحش می دادم</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">رفتم پیشش نشستم و بهش گفتم: راضیه می خوام یه چیزی بگم، ناراحت نمی شی؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">گفت:نه هر چی می خوای بگو</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">…..<br />
- </span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">آخه روم نمیشه</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- </span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">مگه چی میخوای بگی</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- </span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">چی حدس می زنی؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- </span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">با دوس دخترت حرفت شده؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- </span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">دوس دخترم کجا بود بابا</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">زد زیر خنده و گفت: خاک بر اون سر بی عرضت کنن. حالا چی می خوای بگو، اگه روت نمیشه بنویس</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">- </span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">فکر خوبیه</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">یه کاغذ برداشتم و خواستو داشتم براش می نوشتم که ملت ریختن تو خونه (بابا و مامان و عمو و</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">…..)</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">خیلی حالم کیری شد</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">راضیه اومد کاغذ رو ازم بگیره. ولی من بهش گفتم: نه من پشیمون شدم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">ولی با زور ازم گرفت و رفت که بخونه</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">با خودم گفتم الآن آبرومو می بره. (آخه بعضی وقتا که به کلش می زنه هر کاری ممکنه بکنه</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">)</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">عمو و بابا و بقیه رفتن دوباره بیرون</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">حالا تو خونه من بودم و راضیه و مامانم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> .</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">مامانم رفت پای تلفن که بابا مامانش صحبت کنه (هر وقت بخواد باهاش صحبت کنه حداقل 45 دقیقه طول میشکه). منم داشتم با بی حوصلگی کانالو عوض می کردم. راضیه اومد تو پذیراییی و یه نگاه بهم کرد و بلند خندید و خواست یه چیزی بگه ولی نتونست از بس داش می خندید. بعد از چند دقیقه اومد نزدیک من و گفت تو اتاق منتظرم و رفت تو اتاق</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">خشکم زده بود به اندازه ای خوشجال بودم که حد و اندازه نداشت. بعد از چند دقیقه بلند شدم و رفتم تو اتاق. خیالم از بابت مامانم راحت بود</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">……</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">به خودم می گفتم: تا 5 دقیقه دیگه داری کس راضیه رو لییس می زنی. دیگه مثل 5 سال پیش نبود. من الآن کلی فیلم سوپر دیده بودم و کلی داستان و خاطره خونده بودم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">رفتم تو اتاق دیدم راضیه رو صندلی نشسته و یه صندلی هم رو به روش گذاشته. ازم خواست بشینم</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">منم نشستم روبه روش. دستشو گذاشت رو شونم و بهم گفت: ببین حسین من مثل خواهر بزرگ تر تو می مونم، اگه باحات راحتم واسه اینه که من و تو با هم بزرگ شدیم و تو رو برادر خودم می دونم. من نامتو پاره می کنم و به کسی هم نمی گم. و فرض می کنیم که اصلا اتفاقی نیفتاده</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">…..</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">من فکر کردم داره مثل همیشه مزه میندازه و منو دس میندازه. واسه همین صورت بردم تا نزدیک تا ازش لب بگیرم که محکم یه سیلی بهم زد. خیلی محکم…. اشک تو چشمام جمع شد……… بهم گفت: احترام خودتو نگه دار عوضی…….. همه چی دور سرم می چرخید. راضیه پاشد و رفت بیرون</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…….</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">دو ساعت تمام اونجا نشستم و خشکم زده بود و تو فکر بودم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">چرا همچین کاری رو کزد؟؟</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">از اون روز تا الآن من باهاش قهرم و روابطمون به صورت خیلی محسوسی تیره شده</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">.</span></span></span></span><span style="color: black;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;">همه فامیل هم متوجه شدن</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">بلی دوستان این بود خاطره من و دختر عمه نامردم</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><br />
</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">بعد از اون ماجرا من کلی در موردش تحقیق کردم و فهمیدم که او تهران حسابی خلاف شده و چندتا دوس پسرم داره و حتی بعضی شبا اونجا می خوابه</span></span></span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">….</span></span></span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: Times New Roman;"><span style="font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">آخه چرا باید دختری که به این همه آدم حال میده به من که اولین خاطره سکسیمون باهم بوده نده؟؟؟</span></span></span></span></b></div><div align="center"><b><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></b></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-9947591815499676122011-05-27T18:01:00.002+04:302011-05-27T18:01:55.658+04:30داستان سکسی - من و زن عمو<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center"><span style="font-family: B Nazanin; font-size: large;"> </span></div><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; unicode-bidi: embed;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">یك روز من و خانواده عمویم برای تفریح و دوعروسی ای كه دعوت داشتیم رفتیم شمال. اولش كه رسیدیم شمال یك ویلای شیك اجاره كردیم و رفتیم تا خودمان را برای عروسی فردا آماده كنیم. ویلای ما كنار دریا بود و من از وقتی كه رسیدیم شمال تا شب را توی دریا آب بازی می كردم. وقتی رفتم داخل ویلا دیدم خیلی ساكته و این موضوع توجه من را جلب كرد. دیدم پسر عموم از فرط خستگی افتاده روی مبل و خوابش برده اما از عمو و زن عموی خوشگلم هیچ خبری نبود. آروم رفتم طرف اتاقشان و یه صداهایی شنیدم. این صداها خیلی من را كنجكاو كرد كه بفهمم داخل اتاق چه خبر است برای همین از لای در نگاه كردم و دیدم كه زن عموم كه اسمش هم ركسانا بود خوابیده روی تخت و عموم مثل آدمای گرسنه داره پستون هاش رو می خوره. انقدر حشری شده بودم كه آبم همون پشت در آمد و فوری رفتم تو اتاقم و تا فردا صبح دو بار دیگه جق زدم</span></span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">.</span></span><span style="font-family: B Nazanin; font-size: large;"> </span></span></div><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; unicode-bidi: embed;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">فردا صبح كه داشتم برای عروسی بعد از ظهر آماده می شدم دیدم ركسانا پیرهن و كرستش رو در آورده و پستون هاش رو می خوره و اون یكی دستش هم تو شلوارشه و داره با كسش بازی می كنه. خیلی كنجكاو شدم تا ببینم كه چی باعث شده اون این همه حشری بشه. اون اص ً متوجه من نبود و من هم از این موقعیت استفاده كردم و جلوتر رفتم و دیدم از قرار معلوم عموم و ركسانا از سكس دیشبشون فیلم گرفتند و ركسانا داره اون فیلم رو دوباره نگاه می كنه. من هم كه دوباره داشتم از خود بی خود می شدم رفتم یه گوشه ای قایم شدم تا ببینم كه ركسانا فیلم رو كجا قایم می كنه. وقتی كه فیلم تمام شد ركسانا فیلم را در آورد و زیر مبلی كه روی آن نشسته بود قایم كرد، من هم تا یك موقعیت مناسب پیدا كردم رفتم و فیلم رو تماشا كردم. این قضایا دست به دست هم می داد و باعث می شد كه حس من برای كردن زن عموم بیشتر بشه. تو این چند روزه زن عموم هر وقت می خواست بره حموم من از قبل یك دوربین مدار بسته كه برام كادو آورده بودند تو حموم كار می گذاشتم و فیلم حموم رفتنش رو ضبط می كردم و بعدً مفصل تماشا می كردم. تا این كه دو روز مونده بود به برگشتنمون</span></span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">.</span></span><span style="font-family: B Nazanin; font-size: large;"> </span></span></div><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; unicode-bidi: embed;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">من تا اون موقع از زن عموم هشت تا فیلم گرفته بودم هر روز این فیلم ها رو چندین بار تماشا می كردم. ظهر آن روز برای این كه اون فیلم ها یك بار دیگه تماشا كنم رفتم تو اتاقم و دیدم كه زن عموم نشسته و داره فیلم هایی رو كه من از حموم رفتنش گرفتم تماشا می كنه. یه خورده جا خوردم و انتظار داشتم كه سرم داد بزنه و همه فیلم ها رو بسوزونه اما بر خلاف باور من او گفت: دوربین رو خوب جایی كار گذاشتی فقط یك خورده صفحه تاره كه اون هم به خاطر بخاره و اشكالی نداره. منم كه ترسم ریخته بود رفتم و كنار اون نشستم اما به خاطر این كه زن عموم اونجا نشسته بود حتی جرات نمی كردم كه دستم رو تو شلوارم كنم و جق بزنم ولی اون خودش آروم آروم دستش رو گذاشت رو پاهام و بالاخره به كیرم رسید، من كه تا حالا هیچ كس برام این كار را نكرده بود یه لحظه فكر كردم آبم داره در میاد ولی خودم رو كنترل كردم و هیچ عكس العملی از خودم نشون ندادم. بعد اون آروم دستش رو كرد زیر شلوارم و از همون زیر كیرم را می مالوند و این كار اون داشت من رو دیوونه می كرد. من هم كه حسابی پررو شده بودم دلم رو زدم به دریا و دستم رو آروم گذاشتم روی اون پستون های قشنگش، اون هم هیچ مخالفتی نكرد برای همین من شروع كردم به مالوندن پستونهاش. انقدر كیف می داد كه دوست داشتم این كار را تا فردا صبح ادامه بدم كه یه دفعه زن عموم دست من را كنار كشید و گفت كه ممكن عموت سر برسه و آبروی جفتمون بره. قرارمون امشب ساعت دوازده توی اتاق خالیه طبقه دوم. من هم كه دیگه نمی دونستم چی بگم فورً قبول كردم. می خواستم تا شب ده بار دیگه جق بزنماما پیش خودم گفتم بگذار آبم رو برای زن عموم نگه دارم</span></span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">.</span></span><span style="font-family: B Nazanin; font-size: large;"> </span></span></div><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; unicode-bidi: embed;"><span style="text-decoration: none;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; line-height: 150%;"><span style="font-size: large;">بالاخره شب شد و من هم نیم ساعت قبل از قرارمون رفتم اونجا تا اتاق رو برای یه سكس رویایی آماده كنم ولی دیدم زن عموم قبل از من آمده و اتاق رو مرتب كرده. در همون بدو ورود تنها چیزی كه توجه من رو بیش از حد به خودش جلب كرد لباس های ركسانا بود. اون یه سوتین و شرت بنفش كه خیلی هم بهش میامد تنش كرده بود، من هم كه چون همه خواب بودند لباس هایم را از قبل در آورده بودم و فقط یه مایو داشتم تابعد از سكس مستقیم برم تو دریا. من هم تا همه چیز را فراهم دیدم مایو را در آوردم خودم رو انداختم بغلزن عموم. اون هم بدون مقدمه شروع كرد به لب گرفتن از من. من هم پستون هاش رو می مالیدم.چون وقتمان محدود نبود نیم ساعت را این جوری گذراندیم و بعد من شروع كردم به خوردن پستون هاش،اون هم داشت كمر و دستای من رو لیس می زد. بعد از چند دقیقه رفتم سراغ كسش. یه خورده از رومالوندمش ولی زود طاقتم تمام شد و شرتش رو پایین كشیدم و شروع كردم به خوردن كسش. اون هم برایاین كه صداش در نیاد سرش رو گذاشته بود روی متكا. بعد كیرم رو می مالیدم روی چاك كسش. این كاربهش خیلی حال می داد بعد ازم خواست سوراخ كونش رو لیس بزنم من هم با كمال میل این كار رو براش كردم.اون هم فوری كیرم را گرفت و استادانه برام ساك زد. من هم پستون هاش رو می مالیدم. بعدش كه دیدم آبم دارهدر میاد كیرم را بیرون كشیدم و گذاشتم جلوی كسش و با یك فشار آروم فرستادمش تو. بعدش براش تلمبه زدماونم خیلی حال می كرد. بعد از یه خورده ادامه دادن هردو افتادیم روی تخت و هم دیگه رو تمیز كردیم.بعد از نیم ساعت استراحت من رفتم تا خودم را تو دریا بشورم و ركسانا هم رفت تا بخوابه و فردا صبح بره حموم</span></span><span style="font-family: B Nazanin; font-size: large;"><span dir="ltr" style="color: black; line-height: 150%;"> </span></span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.</span></span></div><a href="http://groups.yahoo.com/group/viVa-Club/join" rel="nofollow" target="_blank"><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; unicode-bidi: embed;"><span style="text-decoration: none;"> </span></div></a></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-53935194129913334662011-05-07T22:03:00.000+04:302011-05-07T22:03:15.613+04:30اسرار زنان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"> <br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"> </div><div align="center"><b><span lang="fa"><span style="color: magenta; font-family: Times New Roman;">اسرار زنان</span></span><span style="font-family: Times New Roman;"> </span></b></div><div align="center"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></b></div><div align="center"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="AR-SA">آیا می دانید چه روزهایی خوب است برای</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">: <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">پوستتان؟</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">خلاقیتتان؟</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">اُرگاسمتان؟</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">نوسانات ماهانه ی هورمون ها می تواند باعث افسردگی و یا خوشحالی، خستگی یا پر انرژی بودن، بی علاقگی به سکس و یا شهوتی شدن شما شود. اما اگر شما بتوانید این تغییرات را پیش بینی کنید، می توانید از لحظاه های خوبتان بهترین استفاده را برده و این زمان را طولانی تر کنید. در اینجا چرخه ی خصوصیات شما را از روز 1 تا 28 بررسی کرده و راهبردها و متدهایی برای کنترل و تنظیم رفتارهایتان به شما معرفی می کنیم</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">روز 1 تا 7</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> :</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی بدی است برای بدنتان</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">دوران قاعدگیتان روز اول شروع شده است و به همراه خود حالات بدی مثل اسهال نیز می آورد (به خاطر بالا رفتن میزان پروستاگلاندین، ماده ی شیمیایی که باعث تحریک روده می شود این حالت ایجاد می شود). افرادی که مبتلا به آسم یا میگرن هستند، بیماریشان در این دوره تشدید می شود</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی خوبی است برای مغزتان</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">همینطور که به روز ششم نزدیک می شوید، وارد یک مرحله ی فولیکولی می شوید. این زمان دوران آرامی است که تخمک ها رشد کرده و آماده می شوند که از تخمدان بیرون بیایند. برای کارهایی که نیاز به خلاقیت و ابتکار دارد، دورانی فوق العاده است</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">رابطه ی جنسی در این دوره</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">میزان کم استروژن باعث می شود که دیرتر تحریک شوید، به همین خاطر باید از شریک جنسیتان بخواهید که کمی بیشتر فعالیت کند</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">روز 8 تا 14</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">:</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی خوبی است برای بچه سازی</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">همینطور که بدنتان خود را برای تخمک گذاری در روز 14 آماده می کند، میزن استروژن کم کم افزایش می یابد. علائمی که به شما کمک می کند تا بفهمید تخمک گذاری انجام شده است یا خیر و قدرت باروری دارید شامل موارد زیر است: تغییر رنگ مایع تخلیه شده از مهبل از زرد-سفید گرفته تا اینکه کاملاً شفاف می شود. در بعضی زن ها خونریزی و دل درد هم اتفاق می افتد</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.<br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی خوبی است برای خُلقتان</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">استروژن در ابتدا به صورت یکنواختی افزایش می یابد، اما بعد این افزایش سرعت میگیرد. روز 14 (تخمک گذاری) شما دیگر احساس تعادل می کنید. حال و حوصله پیدا می کنید و اعصابتان راحت است</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">رابطه ی جنسی در این دوره</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">رابطه ی جنسی در این دوره بسیار پرلذت خواهد بود و اُرگاسم بهتری خواهید داشت. شریکتان نیز همراه شما در این دوران لذت زیادی خواهد برد</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">روز 15 تا 21</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">:</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی بدی است برای پوستتان</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">پوشش رحم دوباره در حال ساخته شدن است و ممکن است در این دوره جوش و لک روی پوستتان مشاهده کنید. در چنین وضعیتی می توانید با یک متخصص پوست مشورت کنید. احتمالاً متخصص مربوطه برایتان آنتی بیوتیک برای مصرف یک هفته تجویز خواهد کرد</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی خوبی است برای اعتماد به نفستان</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">به اواسط هفته که می رسید، میزان پروژسترون رو به افزایش می رود که یک خوشحالی و خوشبینی ناگهانی به شما می دهد. در قرعه کشی ها شرکت کنید، یا ترفیع رتبه ای که خیلی وقت بود می خواستید را با رئیستان در میان بگذارید. تا میتوانید از این دوران لذت ببرید</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">روز 22 تا 28</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">:</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی بدی است برای</span><span dir="ltr"> PMS (</span><span lang="FA">علائم قبل از قاعدگی )</span><span dir="ltr"><br />
</span><span lang="FA">میزان پروژسترون به بالاترین حد خود رسیده و نشانه ای است برای اینکه شما به دوره قبل از قاعدگی وارد شده اید. البته ممکن است هیچگونه علائمی (همه ی علائم، از درد سینه گرفته تا سردرد) نداشته باشید و یا فقط بعضی از آنها را در خود مشاهده کنید. به خاطر ترشح میزان کمی هورمون مردانه ی تستوسترون در این دوره، ممکن است با علائمی مثل زیاد شدن موی صورت یا تند شدن عرق بدن مواجه شوید</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">هفته ی بدی است برای روحیه تان</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">ممکن است در این دوران احساس افسردگی کنید. اشتهایتان نیز بسیار بالا خواهد رفت و ممکن است برای رفع این گرفتگی و افسردگی زیادتر از معمول غذا بخورید. پس بهتر است از غذاهایی استفاده کنید که حال شما را هم بهتر کند مثل برگر بوقلمون یا سیب زمینی پخته که هر دو حاوی آمینو اسیدی هستند که باعث بالا بردن روحیه می شود. اگر احساس نفخ داشتید از غذاهای پر-پروتئین، کم کربوهیدرات و کم نمک استفاده کنید، هم حالت نفخ را از بین خواهد برد و هم به تقویت روحیه ی شما کمک می کند. نگران چاق شدن هم نباشید، به خاطر بالاتر بودن درجه حرارت بدن کالری بیشتری خواهید سوزاند</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">.<br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">رابطه ی جنسی در این دوره</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">تولید تستوسترون بیشتر باعث آرام تر شدن و در نتیجه جذاب تر شدن صدایتان میشود</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">. <br />
<br />
</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">روز 28</span></span><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">:</span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span lang="FA">با علائمی روبه رو خواهید شد که به شما می گوید فردا روز قاعدگیتان است: باد کردن شکم، کم خوابی و سردرد</span><span dir="ltr">.</span> </span></b></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-71353972411966751262011-05-07T22:02:00.000+04:302011-05-07T22:02:10.666+04:30سه نکته مهم در مورد سکس<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center"><span style="color: magenta; font-family: Times New Roman; font-size: x-large;"><b>سه نکته مهم در مورد سکس</b></span></div><div align="center"><br />
</div><div align="center"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><b><span lang="AR-SA"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">یکی از مواردی که خانمها باید رعایت کنند این است که بدانند چه چیزهایی همسرشان را تحریک میکند. آنها را شناسایی و در زمان لازم از آن استفاده کنند.مثلاً اگر مردی همسرش را در حالی جذاب میبیند که یک سنجاق سینه به لباسش آویزان باشد دیگر لازم نیست زن هی فرت و فورت از سنجاق سینه استفاده کند و اثر آن را از بین ببرد.این از زمان استفاده</span></span></span></b></span><b><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">….</span></span></span></span></b><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><b><span lang="FA">اما خانمها حتماً سعی کنید عوامل تحریک همسرتان را بشناسید.نسبت به رنگها حساس باشید.مثلاً بدانید که لباس خواب شما چه طرحی و چه رنگی باید باشد تا همسرتان را تحریک کند.حتماً ازش بخواهید که برایتان تشریح کند که جه طرح و رنگی دوست دارد.حتی اجازه بدهید که او برایتان خرید لباس را انجام دهد.یا مثلاً بدانید که جوراب شما در شوهرتان چه تاثیری دارد…پاهای شما در تحریک همسر واقعاً موثرند.شاید حتی وی پاهای برهنه دوست داشته باشد.تمام این موارد ریز را شناسایی کنید و از آن استفاده کنید.اینها چیزهای کوچکی هستند که تاثیرات بزرگی دارند.گردنبند، رنگ تل سر، گوشواره ، دستمال گردن و تمام زیور آلات شما میتوانند عامل کشش همسرتان بشوند.مرد شما هیچوقت اینها را برایتان شرح نخواهد داد بلکه شما باید تمامی آن را شناسایی کنید و از آن برای تحریک همسرتان استفاده کنید</span></b></span><b><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">..<br />
</span></span></b></span><span style="color: red;"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><b><span lang="FA">نکته دوم</span></b></span><b><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span></b></span><span style="color: black;"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><b><span lang="FA">یکی دیگر از موارد کوچک ولی مهم در هنگام آمیزش جنسی میباشد.زنها و مردانی که نمی خواهند صاحب فرزند شوند و سعی میکنند از شیوه جلوگیری طبیعی استفاده کنند یعنی قبل از زمان انزال مرد دست از رابطه بکشند تا جرثومه های اسپرم به جهاز تناسلی زن نرسد، همواره یک نوع ترس را در خود مبحوس میکنند.آنها رابطه جنسی را با یک وحشت پنهان آغاز میکنند و شدیداً باعث تشنج میگردند.عموماً زنها بدلیل دیرتر به اورگاسم رسیدن قبل از تحصیل لذت، مرد خود را از دست میدهند!!!چون مرد در طول رابطه مدام در فکر زمان و کنترل انزال خویش بوده و نمی تواند حواسش را کاملاً معطوف به زن کند و اکثراً قبل از ارضای کامل زن از وی کناره گرفته و سبب نارضایتی زن میشوند.زنها معمولاً چیزی نمی گویند ولی این امر به روان آنها صدمه میزند و تلافی آن را جای دیگر سر مرد در می آورند.زیرا زنی که از نظر جنسی از مرد خود راضی نباشد هرگز وی را نخواهد بخشید!!!من توصیه میکنم حتماً از وسایل ضد حاملگی استفاده کنید تا بتوانید این اضطراب را از بین ببرید</span></b></span><b><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…<br />
</span></span></b></span><span style="color: red;"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><b><span lang="FA">نکته سوم</span></b></span><b><span dir="ltr"><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;">…</span></span></b></span></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"><b><span style="color: black;"><span lang="FA" style="text-decoration: none;">مورد دیگر اینکه زنها و مردها همیشه نگران آن هستند این است که فکر میکنند بدلیل افزایش سن و کهولت جذابیت خود را از دست داده اند ، و دلیل کم شدن توجه همسرشان و دلسردی وی این مورد میباشد!!..واقعیت این است که علت آن بی اعتنایی به عوامل در جاذبه جنسی میباشد…. زن و شوهری که از امور جنسی به عنوان یک عادت استفاده میکنند نباید انتظار آینده ای پر هیجان داشته باشند.. تعویض زمانهای آمیزش ، تغییر حالتهای آمیزش ، تغییر مکانهای آمیزش و عوامل دیگر چیزهایی هستند که من نمی دانم چرا توسط زوجین فراموش میشوند.در اختیار داشتن یک عامل همواره باعث فراموشی این مورد میگردد که ما باید آن مورد را حفظ هم بکنیم!!…توجه نمیشود که هر قدر سن بالاتر رود فهم نیز بیشتر میشود و در نتیجه انتظار بیشتری طلب میشود..باید به تنوع در امور جنسی توجه کرد زیرا که زن و مرد جا افتاده دیگر یک کودک ناشی نیست که به یک رابطه ساده ارضا روحی شود..توجه نمیشود که یک زن سی ساله یا یک مرد سی و پنج ساله انسانهایی هستند که از رابطه جنسی یک لذت کامل می خواهند نه مثل نوجوانان یک هیجان ساده!!!!…بدانید در صورت افزایش عمر شما وظیفه شما در قبال همسرتان بیشتر شده و او خواستار لذت بیشتریست چون او عاقل و کاملاً بالغ شده و نیازهای خود را بهتر میشناسد.پس همواره سعی کنید که در امور جنسی توان خود را حفظ کنید…زیرا که زن و شوهری که از نظر جنسی دیگر قادر به خاموش کردن عطش روحی هم نباشند قطعاً زندگی جذابی نخواهند داشت</span></span><span dir="ltr" style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">….</span></span></b></span><span style="font-family: Times New Roman; font-size: large;"> </span></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-67814860953288522972011-05-07T22:01:00.000+04:302011-05-07T22:01:17.847+04:30داستان سکسی - سیمین<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center" dir="rtl" style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif;"><br />
</div><b><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: small;"> </span></b><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; line-height: 115%; unicode-bidi: embed;"><span style="font-size: large;"><b><span style="color: magenta;"><strong style="font-weight: 400;"><span lang="AR-SA" style="line-height: 115%;"><span style="color: red;"><span style="text-decoration: none;">سکس سیمین</span></span></span></strong></span></b></span></div><b><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: small;"> </span></b><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; line-height: 115%; unicode-bidi: embed;"><br />
</div><b><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: small;"> </span></b><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; line-height: 115%; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="AR-SA" style="line-height: 115%;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اسم من سيمين 29 سالمه و 4 ساله كه ازدواج كردم اون موقع كه دختر خونه بودم هميشه تو خونه آزاد ميگشتم مخصوصا موقعي كه بابا خونه نبود آخه اون بعضي وقتا گير ميداد كه جلوي ياسر مراعات كنم ياسر دادشمه 6 سال از من كوچيك تره خيلي خوشگله و خوش هيكله خيلي از دوستام طلبه بودن باهاش دوست بشن بعضي وقتا از حموم كه ميومدم بيرون ميديدم لباسم رو كه آماده كردم جا به جا شده ميدونستم كار ياسره ولي به روش نمي آوردم يه بار هم كه فكر كرده بود من خوابم اومده بود تو اتاقم گوشه پتو رو بلند كرده بود داشت به پاهام نگاه ميكرد صداي نفسش رو ميشنيدم هم خنده ام گرفته بود هم نميخواستم بهش زياد رو بدم ولي گاهي هم بهش حال ميدادم مثلا ميگفتم بيا من رو ماساژ بده ميفهميدم كيف ميكنه چند بارم كيرش بزرگ شده بود كه من ديدم ولي چيزي بهش نگفتم خلاصه كه ياسر از هر موقعيتي براي ديد زدن من استفاده ميكرد منم زياد بهش سخت نميگرفتم يه بار از توي كمدش يه فيلم سكسي پيدا كردم كره خر عجب فيلمي داشت حسابي خوشم اومده بود از فيلمه يه بار مسافرت رفتيم چون همه تو يه اتاق خوابيده بوديم ياسر كنار من بود وسط شب داشت با كونم بازي مي كرد كه از خواب بيدار شدم ولي نفهميد تا اينكه ديدم دامنم رو زد بالا و كيرش رو گذاشت لاي كونم و يه كم تكون تكون داد بعدم آبش رو ريخت و كثافت همونجوري شرتم رو كشيد بالا پشتش رو كرد خوابيد كه فرداش مجبور شدم برم حموم اينا گذشت تا اينكه من شوهر كردم شوهرم تو يه شركت كار ميكرد گاهي مجبور بود بره ماموريت براي همين نزديك خونه بابام خونه گرفتيم و هر موقع اون مي رفت ياسر شب ميومد پيشم يا من ميرفتم اونجا تو يكي از اين ماموريتا احسان مجبور شد يك ماه بره خارج از كشور خيلي حالم گرفته بود يه هفته آخر قبل از رفتنش هر شب برنامه داشتيم مثلا ميخواست تو رفتنش به من سخت نگذره نگو من بد عادت شده بودم يه هفته بعد از رفتنش يه شب ياسر اومد كه پيش من بخوابه هر موقع ميومد رو تخت كنار من ميخوابيد ولي ديگه كاري به كار من نداشت ولي اونشب من بدجوري حالم خراب بود غروبش هم يه كم اين شبكه پر بركت اسپايس رو نگاه كردم ديگه بد تر شده بودم قبل از اومدن ياسر يه حموم رفتم كه حالم بهتر شه ولي نشد كه نشد ياسر اومد مامانم برامون شام داده بود شام خورديم و يه كم ماهواره نگاه كرديم من گفتم من ميرم بخوابم تو هم هر وقت خواستي بيا رو تخت دراز كشيدم ياد كارهاي ياسر افتادم يه فكري مثل برق از ذهنم گذشت</span></span></span></span></b></div><b><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: small;"> </span></b><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; line-height: 115%; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="AR-SA" style="line-height: 115%;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">بلند شدم زود يه لباس خواب پوشيدم و زيرش فقط يه شرت پام بود 20 دقيقه گذشت كه ديدم ياسر تلويزيون رو خاموش كرد فهميدم داره مياد بخوابه خودم رو زدم به خواب از قصد پتو رو هم از روي زدم كنار تو اتاق يه شب خواب روشن بود معلوم بود من چي تنمه ياسر كه اومد انگار نفهميد اومد كنارم خوابيد يه دفعه ديدم گفت اوه اوه بعد آروم گفت چه بدني كوفتت بشه احسان اين آبجي مارو مفت مفت ميكني خندم گرفت به زور خودم رو نگه داشتم پاهام رو تو شكمم جمع كردم كه كونم بيشتر بره سمتش ديدم آروم دستش رو گذاشت روي كونم و يه كم ماليد بعد وقتي فكر كرد من خوابم دستش رو انداخت روم و پستونم رو گرفت و آروم گفت جون عجب هلويي يه كم ماليد كيرش رو هم چسبونده بود به كونم يه كم گذشت ديدم ازم فاصله گرفت ولي خيلي زود دوباره چسبيد به من بله آقا شلوار و شرتش رو درآورده بود لباس خواب منم كه كوتاه بود بالا هم رفته بود شرتم رو هم ياسر پائين كشيد و كيرش رو چسبوند به كونم اينبار مثل مسافرتمون نبود چون من مزه سكس رو چشيده بودم و بد جوري هوس كرده بودم از داغي كيرش خيلي خوشم اومد يه كم كه گذشت يه دفعه برگشتم سمتش نزديك بود پس بيافته زبونش بند اومده بود چشماش داشت از كاسه در ميومد گفتم چيه چرا ترسيدي مگه چي شده داداش جون گفت سيمين … گفتم چيه نترس من كه ناراحت نشدم تازه خوشم هم اومد چون احسان نيست منم هوس كردم ادامه بده داداش گلم بعد بدون اينكه بذارم حرف بزنه لبم رو گذاشتم روي لبش و شروع كردم به خوردن يه كم گذشت اونم راه افتاد توله سگ خيلي وارد بود از احسان بهتر لبم رو ميخورد دستشم گذاشته بود روي كونم و ميماليد هر دو به پهلو خوابيده بوديم و ياسر موقع ماليدن كونم من رو به خودش فشار ميداد كه كسم بچسبه به كيرش منم كه منظورش رو فهميدم خودم كمكش كردم اولين باري كه با كيرش كسم رو لمس كرد</span></span></span></span></b></div><b><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: small;"> </span></b><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; line-height: 115%; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span dir="ltr" style="line-height: 115%;"><br />
</span><span lang="AR-SA" style="line-height: 115%;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">لبام رو گاز گرفت تو همون حالت يه اومممممممممممممممم گفت منم لاي پام رو باز كردم كه قشنگ كيرش بخوره به كسم تو همون حالت لب تو لب ياسر خودش رو تكون ميداد بعد با دستش شروع كرد به ماليدن پستونام واي كه چه خوب اينكارهارو انجام ميداد لبش رو از لبم جدا كرد شروع كرد به خوردن پستونام با دستش كسم رو ميماليد انگشتش رو مي كرد تو كسم من ديگه كنترلي به خودم نداشتم و شروع كردم به ناله كردن ياسر من رو به كمر خوابوند خودش خوابيد روي من از گردنم شروع كرد به خوردن اومد پائين يه مكث كوتاه سر پستونام كرد بعد بازم رفت پائين يه كمي به نافم زبون زد كه من قلقلكم گرفت آروم آروم رفت پائين و رسيد به كسم اولش با ملايمت زبونش رو ميماليد به كسم ولي بعد از چند لحظه حركاتش سريع شد و همش زبونش رو به لاي كسم ميماليد و اوم اوم ميكرد با دستشم پستونام رو چنگ ميزد منم ديگه داشت اشكم در ميومد بهش گفتم بسه بيا بكن توش گفت نه اول بايد با زبونم آبت رو بيارم بعد شروع كرد دوباره به خوردن كسم زبونش رو ميكرد تو كسم دماغش ميخورد به تاجكم واي كه چه حالي ميداد ديگه نتونستم خودم رو نگهدارم با صداي بلند شروع كردم ناله كردن وايييييييييييييييييي آخخخخخخخخ آيييييييييييييي بخخخخخووووووووورررر بببببببخخخخوووووووووورررررررررر آآآآآآآآآآيييييييييييييي و اورگاسم شدم خيلي به من مزه داده بود ياسر رو كشيدم روي خودم ازش يه لب گرفتم بعد اون رو خوابوندم روي تخت خودم مثل آدمهاي گرسنه شروع كردم به ساك زدن كيرش واي با اين سن و سالش چه كيري داشت نوش جونش بشه اوني كه زنش ميشه كيرش از كير احسان درشت تر بود حسابي براش ساك زدم ياسر طوري من رو نشونده بود كه خودش بتونه با انگشت كسم رو بماله با اين كارش منم وحشيانه تر براش ساك ميزدم كه ديدم سرم رو از كيرش جدا كرد گفت بسه سيمين الان آبم مياد گفتم خوب بياد گفت نه ميدوني چند ساله من تو كف اين و كس و كونتم بايد امشب با كيرم بهشون حال بدم من رو خوابوند روي تخت به كمر مچ پام رو گرفت برد بالا فكر كردم ميخواد بذاره روي شونه هاش ولي ديدم پاهام رو گذاشت كنار سرم نفسم بند اومده بود بعد كيرش رو گذاشت جلوي كسم و در عرض چند ثانيه تموم كيرش رو تو كسم جا داد وقتي ديد من سختمه پاهام رو ول كرد يه كم نفس كشيدم بعد شروع كرد تلنبه زدن صدائي راه افتاده بود تو اتاق معركه يه كم كه كرد گفت سيمين خوب ميكنمت گفتم آررررررررررهههههههه بكن</span></span></span></span></b></div><b><span style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; font-size: small;"> </span></b><div align="center" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; line-height: 115%; unicode-bidi: embed;"><b><span style="font-size: small;"><span lang="AR-SA" style="line-height: 115%;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">ميگفت ميخوام بگامت ميخوام جرت بدم آبجي جون بعد تند تر كيرش رو تو كسم ميكرد حس ميكردم كيرش تا نافم مياد يه كم گذشت گفت سيمين ميخوام كونتم بكنم گفتم نه ياسر دردم مياد هر چي اصرار كرد بهش اين اجازه رو ندادم چون زنايي كه از كون سكس دارن كوناشون خيلي بزرگه و تو لباس مجلسي خيلي زشته من به احسان هم اجازه ندادم كيرش رو تو كونم بكنه ياسر كه ديد موفق به اين كار نميشه من رو به حالت سجده خوابوند و كيرش رو از پشت كرد تو كسم با گفتن جون چه كسي داره آبجي سيمينم شروع كرد به تلنبه زدن با دستش پستونام رو ميماليد خودم هم با تاجكم بازي ميكردم نزديكاي اورگاسم دومم ديدم صداي نفسهاي ياسر بلند شد منم تند تر تاجكم رو ماليد هر دو در حال انفجار بوديم گفت سيمين كجا بريزم منم گفتم همونجا تو كسم اونم با يه تكون تموم آبش رو تو كسم خالي كرد و تو كسم داغ داغ شد انگار آبش جوش اومده بود بعد ياسرشروع كرد به آههههههههههه كشيدن منم همزمان با ياسر اورگاسم شده بود</span></span></span><span style="color: black;"><span dir="ltr" style="line-height: 115%; text-decoration: none;">l</span></span><span lang="AR-SA" style="line-height: 115%;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">ديگه دستم خسته شده بود خوابيدم روي تخت ياسر هم افتاد روم تو همون حالت خستگي و بي حالي گفت سيمين حامله نشي كار دستمون بدي گفتم نترس الان بلند ميشم قرص ميخورم يه خنده كرد گفت دستت درد نكنه گفتم دست تو هم درد نكنه داداش جون گفت سيمين به من نگو داداش از اين به بعد به اسم صدام كن گفتم چرا گفت آخه كدوم خواهر برادري با هم از اينكارا ميكنن كه ما كرديم گفتم عذاب وجدان داري گفت آره گفتم بي خود تو باعث شدي كه من نرم به غريبه ها كس بدم گفت يعني اينقدر حشري هستي كه نميتونستي جلوي خودت رو بگيري گفتم پس چي ميخواستم زياد به خودش عذاب نده بعد بلند شديم خودمون رو تميز كرديم رفتيم دستشويي و اومديم لباس پوشيديم اول ياسر رفت تا من از دستشوئي بيام ديدم ياسر رو تخت خواب خواب انگار چند ساعت بود خوابيده بود منم ديگه حموم نرفتم كنارش خوابيدم صبح ياسر رفت خونه منم رفتم حموم ولي ياسر از حركاتش معلومه كه از اين اتفاق خوشحال كه نيست هيچ يه كمي هم ناراحته</span></span></span></span></b></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-90255467491750306442011-05-07T21:59:00.002+04:302011-05-07T21:59:18.906+04:30جلوگیری از حاملگی پس از مقاربت<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span class="yiv210662106Apple-style-span"><span class="yiv210662106Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"> </span></span><br />
<div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><span lang="fa"><span style="font-size: large;"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"> <div align="center" dir="rtl"><span style="color: magenta; font-family: times new roman; font-size: x-large;">جلوگیری از حاملگی پس از مقاربت</span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="font-family: times new roman;">خانمھا ب<span lang="fa">ه</span> دنبال شک ب<span lang="fa">ه</span> عدم موفقیت روش تنظیم خانواده مورد استفاده و یا پس از مقاربت<span lang="fa"> </span>محافظت نشده میتوانند از روشھای اورژانسی پیشگیری از بارداری استفاده کنند.متاسفان<span lang="fa">ه</span><br />
بسیاری از افراد ب<span lang="fa">ه</span> دلیل عدم اطلاع از وجود چنین روشھایی، دچار حاملگی ناخواست<span lang="fa">ه</span> و<span lang="fa"> </span>عوارض ناشی از آن میشوند.</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="font-family: times new roman;">پیشگیری از بارداری بعد از مقاربت از سال ١٩٦٠ در امریکا انجام شده است.در ایالات<span lang="fa"> </span>متحده امریکا محصولات اختصاصی و رژیمھای دارویی تائید شده ای ب<span lang="fa">ه</span> این منظور وجود<br />
دارد.میزان اثربخشی پیشگیری از این طریق حدود 75 تا ٨٥ درصد است.ھنگامیک<span lang="fa">ه</span> این<span lang="fa"> </span>روشھا طی ٧٢ ساعت بعد از مقاربت استفاده شوند بسیار موثرتر خواھند بود.<br />
یک روش جلوگیری از (morning after pills) پیشگیری از بارداری بعد از مقاربت<span lang="fa"> </span>بارداری است ک<span lang="fa">ه</span> میتواند شانس حاملگی را ب<span lang="fa">ه</span> ١تا ٢ درصد کاھش دھد .استفاده از این روشھا<br />
میزان سقط جنین در فاصل<span lang="fa">ه</span> سالھای ١٩٩٤ تا ٢٠٠٠ میلادی در امریکا را حدودا" ٤٣ درصد<span lang="fa"> </span>کاھش داده است.</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="color: magenta; font-family: times new roman;">شایعترین موارد استفاده از این روش عبارتند از:</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><span style="color: magenta;"><br />
</span><span style="font-family: times new roman;">١ - تجاوز جنسی<br />
٢ - شکست روشھای ضدبارداری سدی مانند پارگی کاندوم<br />
٣ - اطمینان از عدم موفقیت سایر روشھای جلوگیری از بارداری</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="color: magenta; font-family: times new roman;">روشھا:</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><span style="color: magenta;"><br />
</span><span style="font-family: times new roman;"><span class="yshortcuts" id="lw_1304789309_1">FDA</span> اداره نظارت بر دارو و غذا در امریکا<span lang="fa"> </span>س<span lang="fa">ه</span> روش برای پیشگیری اورژانسی از بارداری را تایید کرده است<span lang="fa"> </span> ک<span lang="fa">ه</span> عبارتند از رژیمھای<br />
Yuzepe,</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: times new roman; font-size: medium;"> plan B,</span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: times new roman; font-size: medium;"> Preven </span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><span style="font-family: times new roman;"><span lang="fa">در </span>ایران با توجھ ب<span lang="fa">ه</span> داروھای موجود میتوان از یکی از روشھای زیر استفاده کرد:</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="font-family: times new roman;"> ١ - مصرف دو قرص ضدبارداری نوع<span lang="fa"> </span>HD<span lang="fa"> </span> باھم و تکرار آن 12 ساعت بعد<br />
٢ - مصرف دو قرص استروژن ١٫٢٥ میلی گرمی ھر ١٢ ساعت برای ٥ روز<br />
٣ - مصرف دو دوز ٦٠٠ میلی گرمی دانازول بھ فاصلھ ١٢ ساعت<br />
</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="font-family: times new roman;">ھمچنین در یک روش دیگر بجای استفاده از قرصھای فوق میتوان حداکثر ٥ روز بعد از<span lang="fa"> </span>مقاربت یک آی یو دی مسی در رحم جایگزین کرد.<span lang="fa"> </span>در تمام این روشھا دوز اول دارو ظرف ٧٢ ساعت بعد از مقاربت تجویز میشود.ھرچ<span lang="fa">ه </span>فاصل<span lang="fa">ه</span> زمانی بین مصرف دارو و مقاربت کاھش یابد،اثربخشی روش مورد استفاده بیشتر<span lang="fa"> </span>خواھد بود.میزان شکست روشھای ھورمونی در صورتیک<span lang="fa">ه</span> تا روز سوم مورد استفاده قرار<span lang="fa"> </span>گیرند حدود ٤درصد و در روز پنجم ١٠ درصد خواھدبود.</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="color: magenta; font-family: times new roman;">عوارض جانبی:</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="font-family: times new roman;">شایعترین عارض<span lang="fa">ه</span> جانبی این روشھا تھوع و استفراغ است و در ٣٠ تا ٦٠ درصد استفاده<br />
کنندگان دیده میشود.معمولا" این عارض<span lang="fa">ه</span> بیشتر از ٢روز طول نخواھدکشید.اگر یکساعت<br />
پیش از خوردن دارو،یک داروی ضداستفراغ مصرف شود،میزان بروز و شدت تھوع و<br />
استفراغ کاھش می یابد.</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><br />
<span style="color: magenta; font-family: times new roman;">موارد منع مصرف:</span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-size: medium;"><span style="color: magenta;"><br />
</span><span style="font-family: times new roman;">١ - بارداری<br />
٢ - حساسیت ب<span lang="fa">ه</span> ھریک از داروھای مورد استفاده<br />
٣ - خونریزی غیرطبیعی دستگاه تناسلی با علت نامشخص</span></span></div></span></span></span></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-24251244795830819582011-05-07T21:58:00.000+04:302011-05-07T21:58:13.563+04:30ترغیب زن برای شروع سکس<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div dir="rtl" style="text-align: center;"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="color: magenta; font-family: Times New Roman; font-size: medium;">ترغیب زن برای شروع سکس</span></b></div><span class="yiv210662106Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"> <div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">ھرچقدر ھم ک<span lang="fa">ه</span> از شروع زندگی مشترک شما و ھمسرتان زمان گذشت<span lang="fa">ه</span> باشد،بازھم شما<span lang="fa"> </span>ھمیش<span lang="fa">ه</span> شروع کننده سکس ھستید.ھرچند مردھا از پیش قدم شدن برای سکس ھیچ ابایی ندارند<br />
ولی ھم<span lang="fa">ه</span> آنھا دوست دارند ک<span lang="fa">ه</span> گاھی ھم زن اولین قدم را برای شروع بردارد.<span lang="fa"> </span>در حقیقت مردھا ھیچوقت نمیفھمند ک<span lang="fa">ه</span> چرا بعضی از زنھا ھرگز ب<span lang="fa">ه</span> ھنگام احساس تحریک<span lang="fa"> </span>جنسی و شھوت،از آنھا تقاضای سکس نمیکنند؟</span></span></span></b></div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">برای خودداری زنھا در ابراز تمایل و اقدام برای شروع سکس دلایل متعددی وجود دارد ک<span lang="fa">ه </span>در اینجا شایعترین آنھا را مورد بررسی قرار میدھیم.شما با بکار گیری چند نکت<span lang="fa">ه</span> ساده<span lang="fa"> </span>میتوانید بر این اشتباه زن فایق آمده و او را وادار سازید ک<span lang="fa">ه</span> حداقل در نیمی از موارد برای<span lang="fa"> </span>انجام سکس با شما پیش قدم شود.</span></span></span></b></div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">١ - اغلب زنھا احساس میکنند ک<span lang="fa">ه</span> اجباری برای شروع سکس ندارند.آنھا میدانند ک<span lang="fa">ه </span>مرد ھر<span lang="fa"> </span>وقت ک<span lang="fa">ه</span> بخواھد تقاضای خود را برای سکس مطرح میکند و آنھا خواست<span lang="fa">ه</span> مرد را برآورده<br />
خواھندکرد. وقتی ک<span lang="fa">ه</span> ھمیش<span lang="fa">ه</span> شما درخواست کننده سکس باشید،دیگر زن اجباری برای خودش<span lang="fa"> </span>در اینکار نخواھد دید و احساس میکند ک<span lang="fa">ه</span> ھرگز مجبور ب<span lang="fa">ه</span> شروع سکس نخواھد بود .<br />
برای حل این مشکل شما باید گاھی خویشتن دار باشید تا ارزش شما مشخص شود! اگر شما<span lang="fa"> ق</span>بلا" در ھفت<span lang="fa">ه</span> چندبار سکس داشت<span lang="fa">ه</span> اید حالا زن در ھمین فاصل<span lang="fa">ه</span> زمانی منتظر شماست.در<br />
طول ھفت<span lang="fa">ه</span> او را با بوس<span lang="fa">ه</span> ھای شھوانی و ماساژ تحریک کنید و ھنگامیک<span lang="fa">ه</span> احساس کردید ک<span lang="fa">ه </span>خوب تحریک شده است،زیرکان<span lang="fa">ه</span> خود را کنار بکشید و بکار دیگری غیر از سکس مشغول<span lang="fa"> </span>شوید.اگر یک ھفت<span lang="fa">ه</span> ب<span lang="fa">ه</span> اینکار ادام<span lang="fa">ه</span> دھید مطمئن باشید آنقدر او را تحریک کرده اید ک<span lang="fa">ه </span>مطمئنا" دیگر شب جمع<span lang="fa">ه</span>، شما را راحت نخواھدگذاشت !!</span></span></span></b></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٢ - در برخی از جوامع عقب افتاده این تصور وجود دارد ک<span lang="fa">ه</span> فقط زنھای ھرزه و بدکاره<span lang="fa"> </span>شروع کننده سکس ھستند.لذا درخواست سکس از جانب زن یک پدیده زشت محسوب شده و<br />
ھم<span lang="fa">ه</span> از آن رویگردانند.در چنین شرایط فرھنگی، زن میپندارد ک<span lang="fa">ه</span> در صورت پیش قدم شدن<span lang="fa"> </span>برای شروع سکس،از جانب مرد متھم ب<span lang="fa">ه</span> ھرزگی و فساد شده و ممکنست از سوی او رانده<br />
شود.<span lang="fa"> </span>شما باید ریش<span lang="fa">ه</span> چنین تفکری را در ذھن او بخشکانید.فقط کافی است یکروز برای او توضیح<span lang="fa"> </span>دھید ک<span lang="fa">ه</span> چگون<span lang="fa">ه</span> و با انجام چ<span lang="fa">ه</span> کارھایی توسط وی،تحریک میشوید و ب<span lang="fa">ه</span> او بگویید چون شما<br />
زن و شوھر ھستید شروع سکس توسط او ب<span lang="fa">ه</span> ھیچ وج<span lang="fa">ه</span> عیبی نداشت<span lang="fa">ه</span> و شما را خیلی خوشحال<span lang="fa"> </span>میکند.منتظر برداشتن اولین قدم از سوی ھمسرتان باشید و او را بخوبی در مورد رفتاری ک<span lang="fa">ه</span><br />
انجام میدھد راھنمایی کنید.وقتی او نشان<span lang="fa">ه</span> ھای لذت را در وجود شما ببیند و مورد تشویق<span lang="fa"> </span>قرار گیرد،کلی<span lang="fa">ه</span> افکار پوسیده قبلی را بدست فراموشی خواھد سپرد.</span></span></span></b></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٣ - بعضی از زنھا بخاطر ترس از طرد شدن ازسوی مرد،ھرگز برای شروع سکس پیش<span lang="fa"> </span>قدم نمیشوند.آنھا ھمیش<span lang="fa">ه</span> از بابت واکنش منفی از سوی مرد نگرانند و میترسند عملی را انجام<br />
دھند ک<span lang="fa">ه</span> مورد پسند و رضایت مرد نباشد.<span lang="fa"> </span>برای غلب<span lang="fa">ه</span> بر چنین احساسی باید او را مرتب مورد تشویق قرار دھید.مثلا" اگر زن دست<span lang="fa"> </span>خود را روی ران شما گذاشت،دستش را ھمانجا بگیرید یا اگر شما را بوسید،شما ھم با بوس<span lang="fa">ه </span>ھای آتشین پاسخ او را بدھید و ھمین طور او را مرحل<span lang="fa">ه</span> ب<span lang="fa">ه</span> مرحل<span lang="fa">ه</span> جلو ببرید.<span lang="fa"> </span>ب<span lang="fa">ه</span> این ترتیب با واکنش مناسب ب<span lang="fa">ه</span> تحریکات او میتوانید اعتماد ب<span lang="fa">ه</span> نفس زن را بالا برده و<span lang="fa"> </span>ترس او را از بین ببرید.بعد از مدتی زن میتواند براحتی خودش سکس را شروع کند.برای<span lang="fa"> </span>کمک بیشتر ب<span lang="fa">ه</span> او بھتر است برایش توضیح دھید ک<span lang="fa">ه</span> از انجام چ<span lang="fa">ه</span> کارھایی در سکس لذت<br />
بیشتری میبرید.او با کمال میل آنھا را برای شما انجام خواھدداد.بیاد داشت<span lang="fa">ه </span>باشید ک<span lang="fa">ه</span> ھرگون<span lang="fa">ه </span>عکس العمل ناخوشایندی از جانب شما ممکن است تاثیر منفی و غیرقابل جبرانی در ذھن او<br />
بجا بگذارد.</span></span></span></b></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٤ - گاھی ممکن است زن سرحال نبوده و دل و دماغ برای سکس نداشت<span lang="fa">ه</span> باشد.کاھش میل<span lang="fa"> </span>جنسی در زن یا عدم جذابیت مرد برای او،ھم<span lang="fa">ه</span> میتوانند باعث شوند تا زن ب<span lang="fa">ه</span> بھان<span lang="fa">ه</span> ھای<br />
گوناگون مثل سردرد یا احساس کسالت از انجام عمل جنسی سرباز زند.<span lang="fa"> </span>بی میلی جنسی در زن مشکلترین و سخت ترین موضوعی است ک<span lang="fa">ه</span> شما با آن مواج<span lang="fa">ه </span>میشوید.ابتدا باید مشخص کنید ک<span lang="fa">ه</span> علت بی علاقگی زن ب<span lang="fa">ه</span> سکس چیست،سپس درصدد رفع<span lang="fa"> </span>علت آن برآیید.اگر ب<span lang="fa">ه</span> مرور زمان و بتدریج علاق<span lang="fa">ه</span> او نسبت ب<span lang="fa">ه</span> شما کم شده باشد، باید علت<span lang="fa"> </span>آنرا دقیقا" بررسی نموده و موقعیت خود را تثبیت کنید.اگر سکس برای شما عادی شده،سعی<span lang="fa"> </span>کنید تا روش سکس خود را عوض کنید و جذابیت بیشتری بھ<span lang="fa">ه</span> آن بدھید.بزودی خواھید دید ک<span lang="fa">ه </span>تمایل ھمسرتان برای سکس با شما بالا خواھد گرفت.<span lang="fa"> </span>درصورتیک<span lang="fa">ه</span> شما جذابیت سابق خود را برای او از دست داده و برایش عادی شده اید، باید<span lang="fa"> </span>مجددا" ب<span lang="fa">ه</span> حال و ھوای گذشت<span lang="fa">ه</span> برگردید و مجددا" صفات جذاب و مورد علاق<span lang="fa">ه</span> او و خواست<span lang="fa">ه </span>ھایش را در خود زنده کنید.ب<span lang="fa">ه</span> این ترتیب خیلی زود آتش عشق و علاق<span lang="fa">ه</span> او نسبت ب<span lang="fa">ه</span> شما<span lang="fa"> </span>دوباره شعل<span lang="fa">ه</span> ور خواھد شد.</span></span></span></b></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div><div align="center" dir="rtl"><b><span style="font-family: Times New Roman; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">با کمی صبر و پشتکار و بکار گیری نکات بالا شما میتوانید حتی خجالتی ترین زنھا را ھم<span lang="fa"> </span>وادار کنید تا در برخورد باشما برای شروع سکس پیش قدم باشند .<br />
</span></span></span></b></div></span></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-48352776429965956822011-05-07T21:56:00.000+04:302011-05-07T21:56:20.730+04:30داستان سکسی - فیروزه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><span class="yiv453638730Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><span id="yiv453638730ctl00_ContentPlaceHolder1_lblGoodBody0"> </span></span><br />
<div align="center" dir="rtl"><span style="color: magenta; font-size: x-large;"><span lang="fa">داستان فیروزه</span></span></div><span style="font-size: large;"><span class="yiv453638730Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><span id="yiv453638730ctl00_ContentPlaceHolder1_lblGoodBody0" style="color: black;"> <div class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><br />
</div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">ماجرا به چند سال پیش بر می گردد. وقتی كه من دانش آموز بودم. تازه با یكی از همكلاسانم دوست شده بودم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> و چون من شاگرد ممتاز كلاس بودم قرار شد با او ریاضی كار كنم. این شد كه یك روز به خانه ی دوستم رفتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> و مشغول درس خواندن شدیم. نیم ساعتی بیشتر نگذشته بود كه دیدم در اتاق باز شد و دختری وارد اتاق شد كه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> از لحاظ قد و هیكل معركه بود. سلام كرد و یك سینی چای گذاشت و نگاهی معنی دار هم به من انداخت. وقتی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> از اتاق داشت می رفت بیرون من زیر چشمی نگاهی به باسن های او انداختم و حال خودم را نفهمیدم و كیرم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كم كم راست شد.خواهر دوستم نامش فیروزه بود. از ان روز به بعد طرح دوستی من با علی بیشتر و صمیمی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> تر شد چرا كه تصمیم گرفته بودم فیرزوه را حتما بكنم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">یك روز كه می دانستم علی منزل نیست همین جوری رفتم در منزلشان و در زدم و ناگهان دیدم در باز شد و</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> یك حوری بهشتی در را باز كرد. دست و پایم را گم كرده بودم گفتم سلام. ببخشین علی نیست ؟ فیرزوه گفت : نه. بفرمایین تو . گفتم نه مزاحم نمی شم . گفت نه من تنهام. این حرف را كه زد یواشكی رفتم تو و حسابی داشتم می لرزیدم و قاطی كرده بودم . گفتم ببخشین فیروزه خانوم من باید با شما حرف بزنم . گفت : خوب بگو هر چی دوس داری . گفتم. ن. ن نمی تونم بگم .گفت چرا؟ گفتم : روم نمی شه . گفت : بگو من صورتم رو می كنم اون طرف. صورتش رو كرد سمت دیوار. و من آروم گفتم : می خوام</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بكنمت . فیروزه از این حرف من خندید و گفت همین؟ خیلی مهم بود . گفتم خوب آره</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">!</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">یه نگاهی انداخت به شلوار من كه حسابی وضعیت بر آشقته ای پیدا كرده بود و گفت مثل این كه خیلی حالت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بده گفتم آره. و پریدم بغلش كردم و لب هام رو گذاشتم روی لباش و شروع به خوردن كردم عسل خوانسار هم به اون شیرینی نبود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> فیروزه هم حسابی چشم هاشو بسته بود و داشت حال می داد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.یه دفه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> صدای در خونه كوچیكشون چرت هر دوی مارو پاره كرد و من به سرعت از اون یكی در زدم بیرون. و گفتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بهم زنگ بزن . نزدیك های غروب بود كه تلفن زنگ زد. فیروزه بود سلام كرد من هم گفتم سلام قربون جیگرت برم. تو كه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> منو كشتی ! فیروزه گفت : تو هم منو كشتی. باید یه فرصت حسابی گیر بیاریم. اون روز نزدیكای عید بود و من می</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دونستم خونه ی دایی یكی از دوستان دو هفته خالی می شه. بهش گفتم یه فكری می كنم و خبرت می كنم روز سوم عید بود كه رامین از خونه داییش زنگ زد و گفت خونه از امروز خالی شده و دایی و زن داییش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> رفتن دوبی</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> …</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">من گفتم می خوام كوس بیارم گفت باشه ولی من هم هستم. گفتم ببینم چی می شه. فوری به فیروزه زنگ زدم و گفت فردا ساعت ده می تونه بیاد؟ گفت آره یه كاریش می كنم . فردا ساعت 9 خودم رو گذاشتم خونه ی دایی رامین. با رامین كلی حال و احوال كردیم و اون هم اتاق خواب داییش رو اماده كرد و گفت : نامردی نكنی من هم می خوام</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . گفتم حالا تا طرف بیاد یه كاریش می كنیم . ساعت ده بود كه یه نفر زنگ زد من سریع رفتم پشت در دیدم فیروزه سلام كرد. گفتم سلام عزیزم. ونمی دونم چی شد كه یه دفه بغلش كردم و انداختمش روی كولم و شروع كردم ببرمش توی اتاق. فیروزه كه هی می خندید گفت منو بذار زمین خودم می یام. چقدر هولی! گفتم دارم می تركم. بیا ببینم. بردمش توی اتاق و گذاشتمش زمین . با رامین یه سلامی كرد و نشست روی مبل اقا رامین هم رفت و كلی شیرینی و چای و میوه اورد و حسابی از</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> فیروزه خانوم پذیرایی كرد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> نیم ساعتی گذشت و من دست فیروزه رو گرفتم و بردم توی اتاق خواب.به رامین گفتم ما یه نیم ساعتی كار داریم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">بدون هیچ اشاره ای فیروزه لخت شد یه شورت قرمز و یه سوتین یاسی تنش بود. من هم لخت شدم و شروع</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كردم كیرم رو بمالم. فیروزه رو بردم روی تخت و كنارش دراز كشیدم. یه دفه منو بغل كرد و گفت بالاخره</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> توی دام افتادی! من هم گفتم. تو هم همین طور و شروع كردیم لب بگیریم. من گردنش رو كه مثل گوشت بره</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> نازك و لذیذ بود خوردم. بعد لاله ی گوش هاش رو خوردم. و رفتم سراغ سینه هاش كه مثل دوتا كندوی عسل</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> آماده ی بهره برداری بودند</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> این قدر سینه خوردم كه حال هردوتامون بد شد . فیروزه گفت علی بسه دیگه برو پایین و ساك بزن. من هم گفتم با كمال میل. و شروع كردم مغز كوس و</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">چوچوله ش رو بخورم و فیرزوه حسابی داشت بالا و پایین می پرید و حال می كرد یه دفه صدای جیغ</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كوچیكی اومد كه فهمیدم آبش اومده. و گفت اخیش حال اومدم. بیا منو بكن. گفتم كوس می دی ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفت : نه بابا اون كه بسته س. كون می دم اون هم چه كونی. و باسنش رو داد بالا. همون باسن هایی كه اون</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> روز حال منو بد كرده بود حالا در اختیار من بودن. فكر می كردم خواب می بینم. ولی واقعیت داشت</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">آروم كیرم رو گذاشتم در كونش و یه فشار كوچیك دادم تقریبا كلاهكش جا افتاده بود . فیروزه گفت : صبر كن جا باز كنه . گفتم بار چندمته كون می دی ؟ گفت بابا همه ی دوستای داداشم منو كردن نمی دونم تو چرا بی خبر مونده بودی ؟! هر چی هم بهت نخ می</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دم انگار حالیت نیست. ولی خوشحالم كه بالاخره توی چنگ من افتادی ! و گفت خوب بقیه ش رو جا بنداز و</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> من هم فشار كیرم رو بیشتر كردم و تقریبا تا ته رفت فیرزوه گفت : دیگه نیست ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفتم نه بابا تموم شد فكر كنم خیلی خوش اشتهایی؟ گفت خوب حالا آروم تلمبه بزن و من شروع كردم كیر رو در بیارم و دوباره فرو كنم. با هر رفت و امدی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">فیرزوه می گفت : جون به این می گن كیر. بكن. جرم بده. می خوام به همه ی همكلاسی های داداشم بدم. به</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> هر حال اونا زحمت می كشن و بی مزد و منت به داداشم درس یاد می دن من هم باید یه جوری جبران كنم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> !!</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">من هم سرعت رفت و امدم رو بیشتر كردم. و حسابی داشت بدنم و دل و روده هام حال می اومد . فیروزه گفت : آبتو می خوای چیكار كنی ؟ من هم كه قادر به حرف زدن نبودم گفتم : نمی دونم بذار بكنم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . گفت : بكن آبت رو بریز توش مشكلی نیست. یه دفه احساس كردم دارم به اوج لذت می رسم و یه جیغ كوچیك</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كشیدم و آب منی هام شروع كرد بیاد شاید نزدیك یه استكان بود. تا قطره ی اخر توی كون فیروزه خانوم خالی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كردم </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و عقده ای كه مدت ها توی دلم مونده بود رو خالی كردم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">آروم كیرم رو در اوردم و گفتم فیروزه رامین هم می خواد بكنه . فیروزه گفت باشه عزیزم بگو بیاد اگه دوست دیگه ای هم دارین بگین بیاد من امادگی دارم. رفتم بیرون كه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> رامین رو صدا بزنم دیدم رامین پشت در كیرش رو گرفته توی دستش و داره می ماله گفت : چی شد ؟ گفتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> برو طرف خیلی وارده. رامین هم حسابی كون فیروزه خانوم رو جر داد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> فیرزوه بعد از ده دقیقه لباس پوشید و اومد توی هال و گفت بچه ها خیلی خوش گذشت. من هم گفتم به ما بیشتر. و رفت. با اولین سكسی كه با فیروزه داشتم خیالم راحت شد كه از جهت سكس تامین هستم و حسابی چسبیدم به درس</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> خواندن و هر از گاهی هم كه فرصت می شد فیروزه را می كردم. مشكل اصلی من كمبود خانه ی خالی بود</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">خانه ی دایی رامین هم ازدست رفته بود. آن سال در كنكور قبول شدم و به تهران امدم و تقریبا ارتباط فیزیكی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> من با فیروزه قطع شد. ولی تلفنی با هم در ارتباط بودیم. بعدها شنیدم علی نامرد بی معرفت هم بدون</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> خداحافظی با من رفته خارج. كسی كه همه چیزش را از من داشت. شش ماه گذشت و یك شب فیروزه زنگ</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> زد و گفت فردا شب شب عروسی اوست. گمان كردم قصد خداحافظی با من را دارد و من برای همیشه از آن قنبل های نرم و ان اندام محروم می شوم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> ولی گفت ازفردا شب راه جلو باز می شود و دوست دارد كه با من</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> از جلو سكس داشته باشد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . با شنیدن این حرف كیرم راست شد و گفتم كی ؟ گفت شب جمعه هفته اینده</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفتم پس داماد كوس كش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كجاست؟ گفت قرار است برود كیش و دوشبه برگردد</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> …</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">قرار من با او ساعت </span><span lang="FA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">۱۲</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> نیمه شب بود اون هم توی خونه ی خودش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> فوری یه بلیت گرفتم و خودم رو همون ساعت رسوندم دم در خونه ی فیروزه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> قبلش یه تماس گرفتم و گفت همه چیز مرتبه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دراپارتمان رو باز می ذارم تا بیای بالا</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">من هم با هزار ترس و لرز آروم آروم خودم رو گذاشتم در اپارتمان و مثل گربه آروم آروم از پله ها رفتم بالا در خونه باز بود و یواشكی خودمو گذاشتم توی خونه.. وای یه حوری بهشتی با اندام سكسی و با آرایش زیبا و بوی عطر مست كننده پشت در دیدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> حسابی راست كرده بودم. فیروزه گفت : عزیزم بیا تو دلم چقدر دلم برات تنگ شده بود و منو بغل كرد و شروع كرد ازم لب بگیره و آروم آروم منو برد توی اتاق خوابش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> وای یه اتاق خواب رویایی نور ابی كم رنگ و صدای موسیقی بدون</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">كلام حسابی فضارو شاعرانه كرده بود. فیروزه گفت : لخت می شی ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفتم پس چی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> و شروع كرد لباس های منو در بیاره</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .شهوت از توی چشماش فوران می كرد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> باورم نمی شد كه قراره برای اولین بار توی زندگیم كوس بكنم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> احساس می كردم خواب می بینم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> ولی واقعیت داشت</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">كوس یه تازه عروس گذاشتن لذتی بی اندازه داشت. كوسی كه تازه پاره شده بود و حسابی تنگ بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">آروم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> آروم رفتیم روی تخت و كنار هم دراز كشیدیم </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> فیرزوه گفت تا می تونی از من لب بگیر و منو بخور و منو بمال.. اون شوهرم كه اصلا این كاره نیس</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">من هم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> شروع كردم.. به خوردن لباش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بعد بدنش رو حسابی مالیدم.. و نوبت اون شد كه ساك بزنه. آروم آروم رفت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> سراغ كیرم و موهای نرم و مرطوبش رو ریخت رو ی كیرم و شروع به خوردنش كرد. توی این مدت حسابی</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">وارد شده بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="FA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">۱۰</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دقیقه ای گذشت كه دیدم داره ابم می یاد.. گفت بسه دیگه نخور تا یه كم سفت بشه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> پاشد و كنارم دراز كشید و گفت بیا كوس بخور.. كوسی كه چن ساله تو كفشی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> آروم رفتم سراغ شورتش و اونو باز كردم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> وای عین یه غنچه ی رز قرمز كه تازه شكفته بود و داشت كم كم متورم می شد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بوی عطر می داد حال خودمو نفهمیدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> افتادم به جونش حالا نخور كی بخور..می خواستم تموم عقده های جنسی م رو توی اون كوس خالی كنم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> شروع كردم بجومش با دندونام</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> پیش خودم گفتم : رحم نباید بكنی.. این كوس حق توست</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> تویی كه مفت و مسلم علی رو درس می دادی و كونی بی خداحافظی گذاشت رفت انگلیس. پس حقشه كه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> خواهرش گاییده بشه</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">… .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">صدای جیغ فیروزه داشت بیشتر می شد و مرتب موهای منو چنگ می زد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .یه دفه گفت توش كن مردم توش كن. من هم كیرم رو یه كم مالیدم و گذاشتم در كوسش و بی رحمانه تا ته فرو كردم . فیروزه گفت دردم اومد آروم بكن من كه در نمی رم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">گفتم جرت می دم.. هر چی بیشتر جیغ بكشی بیشتر كیف می كنم و شروع كردم به تلمبه زدن</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .وای خدای</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> من</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> من داشتم كوس می كردم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> پس كوس اینه ؟ همینه كه همه ی مردا رو بیچاره كرده</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> چه گرم بود چه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> لطافتی داشت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> عرقم در اومده بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> حسابی احتیاج داشتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> مرتب می گفتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> كوس كوس كوس.. من كوس</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> می كنم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> همه بیان ببینن</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> علی بیا كه دارم خواهرت رو می كنم.. جون.. جون</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> علی كجایی بیا ببین و شاهد باش نامرد بی معرفت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">. فیرزوه هم همین جوری داشت جیغ می كشید</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> ضربه ها شدیدتر و تندتر شدن</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">احساس كردم تموم ماهیچه هام دارن منقبض می شن.. احساس كردم عقده های سركوب شده ی جنسی م داره خالی می شه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .یه دفه یه جیغ بلندی كشیدم و فیروزه گفت.. خالی كن توش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> تشنمه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بریز ابم بده.. آب آب</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> آب منی آب آب آب منی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> و من هم از خدا خواسته تا اخرین قطره ابم رو ریختم تو كوسش</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">تموم عقده هام</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> خالی شده بود.. فیروزه پاهاش رو حلقه كرد دور كمرم و گفت بذار توش باشه درش نیار همین جوری كه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> هستی بخواب و توی بغل من لالا كن</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> چشمامو بستم وخوابم برد</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">با کردن کوس تنگ فیروزه تا یکی دو ماه شارژ بودم و هوس کوس به سرم نزده بود. یک روز که حسابی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> هوس کوس کرده بودم به فیروزه زنگ زدم. خانمی گوشی رابرداشت من هم فوری قطع کردم. یکی دوروز</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بعد زنگ زدم باز هم همان خانم گوشی را برداشت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> کم کم داشتم نگران می شدم. شماره را به یکی از</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دوستان دادم تا از طریق دوست دخترش قضیه را پی گیری کند</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">باورم نمی شد فیروزه از ان خانه برای</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> همیشه رفته بود سفر یعنی رفته بود خارج از کشور</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> حسابی پکر شدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">دوباره من ماندم و کیر دمقم که حسابی تشنه شده بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> چند ماهی گذشت و خبری نشد من هم فکر فیروزه را از سر به در کردم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">درسم را تمام کردم رفتم خدمت و یک شرکت کوچک تاسیس کردم و دررشته ی خودم شروع کردم فعالیت کنم. از آخرین باری که با فیروزه خوابیده بودم نزدیک 4 سال می گذشت.</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> یک روز که طبق معمول داشتم می رفتم سر کار و مدام از توی ماشین چشمم دنبال کوس بود یه دفه یه خانوم چادری نظر منو به خودش جلب کرد. با یه چادر عربی ایستاده بود توی ایستگاه اتوبوس آروم رفتم جلوی پاش ترمز کردم. و گفتم جایی تشریف می برید ؟ محل نذاشت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . پیاده شدم دیدم از این کوس نمی شه گذشت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . گفتم خانوم خدمتتون باشیم. دیدم آروم به من نگاه کرد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و رنگ از چهره ش پرید</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">خدایا خود فیروزه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">فیروزه ی من</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">دست و پام شروع کرد بلرزه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> و گفتم فیروزه خودتی ؟ خیلی سرد جواب منو داد و گفت امری دارین ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">گفتم سوار شین برسونمتون</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">با بی میلی سوار شد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و راه افتادم. از خوشحالی توی پوست خودم نمی گنجیدم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">گفتم بی خبر می ذاری می ری ؟ چقدر خوشگل شدی ؟ باورکن خیلی دنبالت گشتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">ولی افسوس. یه دفه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> بغضش ترکید و زد زیر گریه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">..من که حسابی قاطی کرده بودم گفتم :چی شد ؟ من حرف بدی زدم ؟ گفت نه.</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> من خیلی بدبختم. شوهرم منو طلاق داد </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> این حرف رو که زد قند تو دل من آب شد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">گفتم خدا مرگش بده !!! چرا ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفت : نمی دونم با یه زن دیگه ریخت روی هم از هم جدا شدیم. من هم دست از پا درازتر برگشت ایران . گفتم بچه داری؟ گفت نه خوشبختانه . گفتم امروز ناهار با هم باشیم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . گفت : نه حالم خوب نیست</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . گفتم : با من حرف بزن حالت خوب می شه و آروم آروم مخش رو زدم از کارم پرسید</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">گفتم یه شرکت کوچیک زدم و هی بد نیست الان هم داریم می ریم اونجا. پرسید منشی داری ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفتم آره ولی عصرا می یاد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">تقریبا همه چیز مرتب بود برای این که بعد از این همه سال یه شکم سیری از</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> عزا در بیارم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> …</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">فیروزه رو بردم توی شرکت و در رو از پشت قفل کردم. فیروزه با دیدن دفتر و دستک من حسابی کف کرد و</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفت ای واالله برای خودت شدی یه پا مهندس گفتم : اختیار دارین خانوم محترم. و هردو زدیم زیر خنده</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">بی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> مقدمه گفتم : باورکن فیرزوه چهار ساله کوس نکردم. بریم توی اون اتاق یک کوس توپ ازت بکنم . </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">فیروزه گفت : چشم اقای مهندس شما امر بفرمایین و سراغ دستشویی رو گرفت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> . راهنماییش کردم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">من هم رفتم مقدمات کاررو اماده کنم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">کیرم حسابی راست شده بود لباس در آوردم و رفتم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> یه پتو پهن کردم و دراز کشیدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">دیدم فیروزه وارد اتاق شد با یه قد و قواره ی باورنکردنی. اندازه ی باسن ها</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و سینه ها مشتی و گردن کشیده</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> حسابی خارج بهش ساخته بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">لباس در آورد و با یه شورت و سوتین قرمز</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دراز کشید کنار من</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">لب هاش رو گذاشت روی لب هام و شروع کرد بخوره</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">انگار خواب می دیدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">نمی تونستم باورکنم که رسیدم به کوس گم شده م . آروم گفت : خیلی می خوام باید جرم بدی از عقب و جلو. من هم گفتم چشم عزیزم تا کی وقت داری ؟ گفت تا</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> شب</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">! بعد ار لب گرفتن رفتم سراغ سینه هاش که حسابی مرمری شده بود. به حد کافی و وحشیانه اون ها رو</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> خوردم و افتادم به جون کوسش اون قدر خوردم و گاز گرفتم و گفتم : می کنمت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">می کنمت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">اندازه چهار سال</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> کوس بهم بدهکاری</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">جون چه چیزی بهتر از این. خدایا شکرت</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">یه دفه فیرزوه پرید به کیرم و شروع کرد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> ساک بزنه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">اون هم چه ساکی</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> خوار کوس ده حسابی حرفه ای شده بود</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">با زبونش می زد زیر خایه هام و</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> می اومد بالا. من هم داشتم کیف می کردم . یه دفه گفت : می خوام همه ی آبتو قورت بدم اجازه می دی ؟</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گفتم آره. تا شب وقت داریم. ساک زدنش شدیدتر شد من هم داشت تمام ماهیچه هام منقبض می شد. یه دفه تمام</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> آبم رو کشید توی دهنش به طوری که از کنار لبش زد بیرون و مک زد تا اخرین قطره ی اون هم اومد و همه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> ش رو قورت داد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و گفت اخ جون حال اومدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> مدت ها بود آب به این خوشمزگی نخورده بودم</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> .</span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: justify; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">ناهار رو باهم خوردیم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و دوباره بکن بکن شروع شد</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">فیرزوه گفت به یاد دوران مجردیش هوس کرده یه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> دست کون مشتی ازش بکنم. من هم اطاعت کردم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">و بعداز کردن یه کون توپ دو دست دیگه فیروزه رو</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> </span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> گاتییدم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">نزدیکای غروب بود که دیگه نای راه رفتن نداشتم. تقریبا عقده های 4 سال دوری از این کوس مشتی تخلیه شده بود و با یه روحیه ی خوب به خونه برگشتیم</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">ا اون روز تاریخی نزدیک 3 ماه می گذره</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;"> وتقریبا فیروزه شده تنها کوسی که منو ارضا می کنه</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-size: 14pt; line-height: 150%;">…</span><span lang="AR-SA" style="color: black; font-family: B Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 150%;">قراره به زودی منو به یکی از دوستاش که به قول فیروزه مرتب کلاس می ذاره و می گه هیچ مردی اونو تا به حال نکرده اشنا کنه</span><span dir="ltr" style="color: black; font-family: Tahoma, sans-serif; font-size: 14pt; line-height: 150%;">.</span></div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; line-height: 150%; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><br />
</div></span></span></span></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-12948443869303925322011-05-07T21:55:00.000+04:302011-05-07T21:55:05.670+04:30راھھای تقویت ارگاسم در مردان<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center" dir="rtl"><span style="color: magenta; font-family: Tahoma; font-size: x-large;">راھھای تقویت ارگاسم در مردان</span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: x-large;"><br />
</span><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">اکثر مردھا اینقدر به موضوع ارضاء جنسی زن فکر میکنند که از خودشان غافل شده و فراموش میکنند که خودشان ھم باید از سکس لذت ببرند! موضوع بحث امروز ما اینست که<br />
شما چگونه ارگاسم خود را تقویت کنید.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">ھنگام سکس شما باید به خواسته ھا و نیازھای جنسی شریک جنسی و ھمینطور خودتان توجه داشته باشید و ضمن ارضاء او بتوانید از ارگاسم خود لذت بیشتری ببرید.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">برای اینکه ارگاسم بھتری داشته باشید ھفت راه ساده وجود دارد :</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">١ - توجه بیشتر به حواس پنجگانه: به صداھای اطراف خود مثل صدای موزیک یا صدای ناله شھوانی ھمسرتان توجه کنید.تمام قسمتھای بدن او را با دست خوب لمس کنید.سعی کنید عطر سکس را در اطراف خود استشمام نمایید.بدن زن را بوسیده و بخورید.و دست آخر اینکه موقع سکس ھمیشه به یکدیگر نگاه کنید.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٢ - تخیل و خیالات سکسی کمک زیادی به تحریک شما و تقویت ارگاسم مینماید.خیال پردازیھای سکسی بویژه در اولین سکس و ھنگامیکه شما ھنوز با او چندان آشنا نیستید،بسیار کمک کننده است.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٣ - از او بخواھید تا قسمتھای مختلف بدنتان را تحریک کند.در بسیاری از مردھا نقطه جی در مقعد قرار دارد.در اینصورت موقع سکس از ھمسرتان بخواھید تا اطراف مقعدتان را بمالد یا اینکه انگشتش را وارد مقعد شما نموده و غده پروستات را تحریک کند.انجام این عمل ھمزمان با ارگاسم،لذت آنرا دوچندان میکند. اگر شما از گروه مردانی ھستید که از لمس مقعد خوششان نمی آید، از ھمسرتان بخواھید تا با دستھایش بیضه ھای شما را ماساژ دھد.فشار دادن بیضه ھا در زمان انزال،اثر خوبی روی تقویت ارگاسم شما دارد.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٤ - گاھی در موقع انجام عمل نزدیکی ھنگامیکه خیلی تحریک شده اید، مکث کرده و برای مدت کوتاھی به معاشقه یا کار دیگری بپردازید.سپس دوباره آلت خود را وارد نموده و ادامه دھید.<br />
انجام این توقفھا در بین سکس، باعث تقویت ارگاسم زن و مرد ھردو میشود.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٥ - برای اینکه ارگاسم فراموش نشدنی داشته باشید،موقع انزال ماھیچه ھای لگن و ران خود Kegel را برای چند ثانیه منقبض کرده و دوباره شل کنید.ھمچنین میتوانید با انجام تمرینھای<br />
عضلات کف لگن را تقویت نموده و ارگاسم مطبوعی داشته باشید.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٦ - عده ای معتقدند که لذت ھمراه با درد است.گاھی کشیدن موھا،ضربه به باسن و امثال آن میتواند لذت ارگاسم را بیشتر کند.</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">٧- خیلی از مردان در موقع ارگاسم دیوانه وار تلمبه میزنند! من پیشنھاد میکنم ھنگامیکه احساس کردید به ارگاسم نزدیک شده اید، سرعت خود را کم کرده و حرکت آلت خود را آھسته تر نمائید و درعوض روی احساس خروج منی از بیضه و ورود آن به آلتتان و پرتاب آن از آلت تمرکز کنید .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><span style="font-family: Tahoma; font-size: medium;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">با بکارگیری این روشھای ساده شما میتوانید ارگاسم خود را تقویت نموده و لذت بیشتری از رابطه جنسی ببرید .</span></span></span></div><div align="center" dir="rtl"><br />
</div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-81979272980927400452011-05-07T21:51:00.000+04:302011-05-07T21:51:05.775+04:30داستان سکسی - چهل پله<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><span style="color: magenta; font-size: large;"><b><span lang="AR-SA" style="font-family: 2 Nazanin; line-height: 115%;">چهل پله</span></b></span></div><div style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif;"> </div><div class="MsoNormal" dir="rtl" style="direction: rtl; font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; text-align: right; unicode-bidi: embed;"><span lang="AR-SA" style="font-family: 2 Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 115%; text-decoration: none;"><span style="color: black;">سرم درد می کرد کنار خیابان چند لحظه ایستادم زل زدم به یک درخت عجیب داشتم شاخه های به هم بافته اش را دنبال می کردم که چشمم افتاد به پنجره ای باز دورش سفید بود و داخلش تاریک ،یه لحظه صدایی از روی درخت مرا برگرداند گربه ای شاخه به شاخه به طرف دیوار میرفت. صدای بوق اتومبیلی مرا به خود آورد تکانی به خودم دادم و به درخت دیگری تکیه دادم خاطرات صبح آن روز را مروری کردم :<br />
دوستم ؛ اکبر آدرس و تلفن یک زن اهل حال به نام ستاره را به من داده بود و شدیدا به من تاکید کرد که نامی از او نبرم و خود را دوست محسن معرفی کنم ،هر چه از او دلیلش را پرسیدم جواب قانع کننده ای نشنیدم . دو روز قبل با همین شماره تلفن تماس گرفتم خانمی اندکی پرخاشگر پاسخ داد ولی با چند کلمه صحبت و پس از شنیدن نام محسن همچون آبی بر آتش آرام شد و با لطافت زنانه جالبی مرا به منزل دعوت نمود قرار را من برای صبح جمعه یعنی صبح امروز تعیین کردم ستاره نیز با کمی تعجب از ساعت قرار پذیرفت .<br />
صبح امروز طبق عادت مالوف ساعت 7 بر خواستم با اندکی کندی خود را آماده نمودم بعد از نیم ساعت آماده حرکت بودم ، نگاهی به نقشه تهران انداختم آدرس ستاره نزدیک یکی از ایستگاههای مترو بود من هم با صد تومان کرایه می توانستم خود را به مترو برسانم فکری از ذهنم گذشت و با اینکه از رانندگی در خیابانهای خلوت صبح جمعه تهران لذت می برم تصمیم گرفتم با مترو بروم .من در شرق تهران ساکنم و ایستگاههای شرق تهران چند ماه بیشتر نیست که راه اندازی شده ولی واقعا کار راه انداز است.<br />
تقریبا نزدیک ساعت 9 صبح خود را به نزدیک خانه ستاره رساندم و قدم هایم را کمی آرامتر کردم تا کمی وقت بگذرد ، کوچه خلوت و آرامی را پیمودم تا به پلاک 73 رسیدم یک آپارتمان شمالی پنج طبقه بود با ورودی بزرگی برای پارکینگ و حیات . تعداد واحد ها را نتوانستم حدس بزنم نگاهی به زنگ اپارتمان انداختم و واحد 12 را یافتم زنگی زدم و منتظر ماندم هیچ صدایی به غیر از صدای نفس های خود نشنیدم .چند ثانیه بعد دوباره زنگ را نگه داشتم اینبار بالاخره جواب شنیدم همان صدای آشنا بود ولی معلوم بود که هنوز در خواب است خود را معرفی کردم و درب باز شد . از زود آمدن پشیمان شدم ولی دیگر گذشته بود .<br />
وارد شدم خود را به پله ها رساندم مواقعی که در فکر باشم تعداد پله ها را می شمارم شروع به شمردن کردم دقیقا 39 پله بالا آمدم با پله ای که در کوچه بالا آمدم شد چهل پله درب نیمه بازی را دیدم و با خواندن شماره واحد به سمت آن آمدم از گوشه در ستاره زیبایی را دیدم که هنوز مست خواب بود ، زلفان پریشان گوشه ای از روی ستاره را پوشانده بود ،قد نسبتا بلند و اندام کشیده و چشمان نافذ تصویر اولیه من از این ستاره بود. سلام بفرمایین داخل<br />
وارد شدم و کفش از پا کندم<br />
منظور من از صبح ساعت ده یازده بود حالا اگه اجازه بدین من چند دقیقه ای بخوابم خواهش میکنم<br />
به سمت اتاق خواب رفت و درب را نیمه باز گزارد و من هم درب اصلی را بستم. من از تعجب داشتم شاخ در می آوردم که چطور این زن یک مرد غریبه را که جمعا بیست کلمه هم با او صحبت نکرده به این راحتی به خانه راه داده و خود می خوابد.<br />
آپارتمان نسبتا بزرگی بود ولی تک خوابه ، یک دست مبل ساده زینت اصلی آن بود به سمت آشپزخانه رفتم تا آبی بخورم ولی طبق معمول حس کنجکاوی نیز محرک من بود تا بتوانم تصویر دقیقتری از خصوصیات این زن در ذهن ترسیم کنم چند ظرف نشسته و شام دیشب بیشتر توجه مرا به خود معطوف کرد . به نظرم آمد که ستاره شب گذشته تنها نبوده ولی نتوانستم مطمئن شوم .ضبط صوت کوچکی نظرم را به خود جلب کرد آن را روشن کردم ترانه ای قدیمی از گلپا داخل ضبط بود ، صدای آن را کم کردم و روی صندلی نشستم و منتظر ماندم .<br />
باصدای زنگ ساعت به خود آمدم ، صدای زنگ از اتاق خواب بود . ضبط را خاموش کردم و از آشپز خانه بیرون آمدم .روی مبل نشستم و گوش فرا دادم صدای زنگ قطع شد و ستاره با همان شمایل قبلی به آرامی بیرون آمد ، سلامی داد و به سمت دستشویی رفت ، بلند شدم و سری تکان دادم و با لبخندی پاسخ گرفتم 50 % مصنوعی بود ولی میتوانستی از این روی ؛ لبخند واقعی هم ببینی . بلند شدم وبا چند قدم چرخش به سمت دستشویی رفتم ، در آینه دوباره روی ستاره را دیدم و دست بر شانه او نهادم ، ستاره برگشت ولی چیزی نگفت ؛ یاد صحنه ی از فیلم با چشمانم تمام بسته کوبریک افتادم همانجا که تام کروز را در آینه می بینیم که نیکول برهنه را در آغوش می گیرد با این تفاوت که ما هر دو لباس داشتیم و بلوز صورتی و دامن سرمه ای ستاره هنوز مانعی به بلندی دیوار برلین بود که هنوز آماده شکستنش نبودیم.<br />
از صبحانه خوردنش فقط اینو بگم که او خورد و من نگاه کردم</span></span><span lang="AR-SA" style="font-size: 14pt; line-height: 115%; text-decoration: none;"><span style="color: black;">……</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: 2 Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 115%;"><br />
<span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">رنگ و روی تازه قوام گرفته ستاره هم اندک اندک مرا به حرکت و تقلا واداشت، آرام آرام جنب و جوشی در قلب ثانی آغاز شد و سهم خواهی او هم شروع شد . -: از محسن چه خبر؟ پیش خودم گفتم محسن کیلو چنده بابا ولی ناگاه یاد باز شدن مچ تام کروز در آن خانه کذایی افتادم و سریع جواب دادم : چند روزیه ندیدمش خوب کجا راحت تری اینجا یا اتاق خواب جواب داد :مهمان تویی اینو باید تو بگی برای من که فرقی نمیکرد ولی خوب میخواستم اتاق خوابم ببینم ،سمتش رفتم و با یه بوس کوچک از روی پیشونی و بین موها تو یه لحظه از زمین کندمش و مثل عروسک بغلش کردم . خندید و مثل اینکه از این شروع ناگهانی بدش نیومد به سمت اتاق خواب بردمش ، سایش موهاش به چهار چوب در رو حس کردم . آرام روی تخت گذاشتمش و دکمه های بلوزشو به نرمی باز کردم تماس انگشتهام با سینه نرمش پیش لرزه های لحظاتی خوش را نوید میداد لرزه های که هر کدام مثل تلمبه ای عمل می کرد. دستهاش و از آستین کشیم بیرون و پیراهن خودمم در آوردم ولی خیلی سریعتر از آنچه که برای ستاره باز کردم ، و رفتم رو تخت؛ یه دستم زیر سوتین بود و اون یکی زیر بدن ستاره لبم رو برای گونه های سرخش جمع کردم و سوتین و بیرون کشیدم یه دست ستاره هم داشت پشت منو نوازش میداد. آنقدر محو ستاره بودم که فراموش کردم قراره فضولی هم بکنم. با لبم گونه اش رو تر کردم و آرام پایین آمدم تا به سینه ها رسیدم ، گوشم و روسینه گذاشتم ضربان قلبش منو یه تکون دیگه داد ناخود آگاه شروع به شمردن ضربان قلب اون کردم چشمم هم داشت دنبال عقربه های ثانیه شمار میگشت نهیبی از قلب ثانی مرا به خود آورد که بابا ضربان قلبشو می خوای چیکار مرا در یاب. با یک دست کمر بند شلوار رو شل کردم و بالاخره یار عزیز در خانه غریب از بند رها شد. ستاره هم می خواست شورت و دامن و باهم در بیاره که من انگشتشو از بند شورت جدا کردم و بااشاره متوجهش کردم که شورتش سهم منه . دامنشو در آورد و با یک نگاه به یار آزاد شده من یک مثنوی باهاش صحبت کرد ، البته من زبون اون دو تا رو متوجه نشدم. رونهای سفید و نرمش پذیرایی از چشمه حیات و آغاز کرد و منم با دستم از روی شورت دنبال خانه جدید اون(چشمه حیات) می گشتم . ستاره هم تکونهایی به خودش می داد که نشان از تقلای جنسی اش بود مایع لزج و نرمی از دو طرف سرازیر بود ، انگشت هامو به زیر شورت بردم نیم جویی مو داشت ، انگشت کوچیکم جواز ورود گرفت و رفت تا پیش قراول باشه . سرم و به پایین خم کردم و سینه هاش رو رها کردم نگاهی به شورت سبزش انداختم کمی تنگ بود پاهشو بلند کردمو با کشیدن انگشتام به شیار پشتی شورت درش آوردم . و ستاره را روبرو (</span></span></span><span dir="ltr" style="font-size: 14pt; line-height: 115%;"><a href="http://dir.groups.yahoo.com/group/viva-club/join" rel="nofollow" target="_blank"><span style="text-decoration: none;"><span style="color: black;">face to face</span></span></a></span><span lang="AR-SA" style="font-family: 2 Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 115%; text-decoration: none;"><span style="color: black;">)در آغوش گرفتم ، چشمه حیات هم بر در غار زندگانی منتظر اذن دخول بود .</span></span><span style="color: black;"><span lang="AR-SA" style="font-size: 14pt; line-height: 115%; text-decoration: none;">…</span></span><span lang="AR-SA" style="font-family: 2 Nazanin; font-size: 14pt; line-height: 115%; text-decoration: none;"><span style="color: black;">..: کاندوم داری؟ با انگشت اشاره کشوی زیرین دراور را نشان داد از تخت پایین پریدم و کشو را باز کردم ،چهار تا کاندوم از سه مارک مختلف آنجا بود به نظر جا مانده بودن. من از کاندوم و انواعش سر در نمیارم یکی رو برداشتم ؛ هنگام برگشتن ناگاه چشمم افتاد به یک داد نامه چند برگی روی میز . فقط توانستم موضوع دادخواست رو بخوانم ، خیانت در امانت . برگشتم و خواستم کاندوم رو دست ستاره بدم ولی بایک نگاه عدم تمایلش را نشان داد کار خودم بود کشیدم سر جاشو برگشتم جای قبلی به ادامه حال خودمان .ستاره با دستش نشونه رو میزون کرد و منم پله پله فرو کردم تو و بالاخره رسیدم به اصل مطلب. یواش یواش ناله های آروم ستاره هم شروع شد و من هم با حرکات نرم بدنم و با حفظ بیشترین تماس در حال طولانی تر کردن این لذت غیر قابل وصف بودم. تجربه زیادی در سکس ندارم ولی این یه کارو خوب بلدم . ستاره هم داشت با من پیش می اومد پا به پا ، حرکت نرم سینه هاش رو سینه من وقتی که دستم هم حرکات باسنش و کنترل می کرد واقعا هر کسی رو مثل من رو به عالم هپروت می برد. یکی از جالب ترین بخش های این جریان طبیعی از نظر من اینه که بدون یک کلمه حرف میتونی تمام منظورت رو به طرف مقابل برسونی یعنی با هر حرکت و اشاره و نگاهی کلی پالس رفتاری با شریکت رد و بدل میکنی ، که این کارها رو باهیچ کلمه و جمله ای نمیشه انجام داد . پس از دقایقی که به نظر ساعت ها گذشت من و اون به اوج نزدیک شدیم من زود تر اونم بلا فاصله بعد از من لرزه ای به خود داد و آرام گرفت. هر دو آرام آرام از هم فاصله گرفتیم و دراز افتادیم . چند ثانیه ای گذشت تا اینکه سنگینی کاندوم مرا به خود آورد کاندوم و از بیخ گرفتم و دنبال دستمال گشتم دو باره چشمم به اون دادنامه افتاد ولی به خودم اجازه ندادم بخونمش . خودمو تمیز کردم و به سمت ستاره برگشتم بدنشو لمسی کردم با زمزمه حالی پرسیدم با لبخندی مبهم جواب داد اون از من هم کم حرف تر بود . نگاه دوباره به بدنش من تهییج میکرد نشستم و دستم و لای پاش بردم حالا زیباتر شده بود ولی برای شروع مجدد کمی مردد بودم ستاره هم لای پاشو باز کرد ولی به نظر تمایلی برای شرع مجدد نداشت چشمم ورودی عقب و گرفت و درب تر و تمیز و تنگ اون منو تحریک میکرد ستاره هم متوجه شد با نگاه یک قوطی کرم رو به من نشون داد ولی اون رضایت چندان فرقی با عدم رضایت نداشت .در دیزی بازه حیای گربه کجاست این یه کارو دیگه بی خیال شدم . دیگه کار و جمع و جور کردم به فکر یه دوش افتادم . حمومو نشونم می دی ؟ باهم بلند شدیم ؛حمام را می شناختم ولی با صاحبخونه حموم رفتن حال دیگری داشت. با دستم اونو به داخل کشیدم دوباره یک لبخند قشنگ ازش دیدم . نزدیک ظهر جمعه بود فشار آب کم بود، آب گرم وسردمی شد. دوش دو نفره با آب خالی که گرم سرد میشه جالب بود .جلو عقب رفتن زیر دوش با یه شریک اینطوری صفایی داشت . کمی هم خندیدن ، من و واقعا از هر نظر ارضا می کرد . با یک حوله که دو نفره به زحمت بهش پیچیده بودیم همدیگه رو خشک کردیم. به اتاق خواب برگشتم و لباس ها مو پوشیدم اونم یه گوشه ای لباس می پوشید ، برگشتم رو مبل نشستم حالا وقت حساب و کتاب بود. یه ایرانچک پنجاه تومانی داشتم و سی چهل تومنی هم نقد . از آشنایی که با انتخاب های اکبر داشتم مطمئن بودم دیگه بیشتر از 50 تومان نخواهد شد . اونم بعد از چند دقیقه برگشت با یک نگاه به و ضعیتش میشد فهمید که اون هم مثل من امروز رو خوب شروع کرده بود و راضی به نظر می رسید. پرسیدم که حسابمون چقدر شد عزیز اونم گفت که من از آشنا های محسن پول نمی گیرم یک جورایی با هم حساب داریم. از من اصرار از اون هم انکار واقعا داشتم عاجز می شدم ترسیدم که یه سوتی بدم و آدرس غلط من لو بره . اینطوری دیگه نمی تونستم اینجا برگردم ، بیخیال شدم و آماده ترک منزل. یه لحظه خواستم جنتلمن بازی در آرم و چک را رو جا کفشی بگذارم مردد شدم شایدم دلم نیومد. بعد از یک خداحافظی اون به من گفت راستی اسمت چی بود نخواستم خیلی هم دروغ باشه ی آخر فامیلم رو برداشتم و به جای اسمم بهش گفتم .نمی خواستم دوباره به چشماش نگاه کنم در و بستم و سریع پله ها رو دو تا یکی کردم و پایین اومدم و سریع از آپار تمان بیرون رفتم. این پول نگرفتن آخر کار وجدانم و قلقلک می داد. مو بایل اکبر رو گرفتم ولی جواب نداد .نمی دونم اونم کجا مشغول بود. نگاهی به ساعت موبایلم انداختم و در امتداد کوچه حرکت کردم</span></span></div><div style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; text-align: right;"> </div><div dir="rtl" style="font-family: Arial,Helvetica,sans-serif; text-align: right;"><br />
</div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-46106364384521333292011-05-07T21:45:00.000+04:302011-05-07T21:45:49.375+04:30عکس های سکسی با کیفیت HD<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://s4.postimage.org/nv6hyfcjm/pu4m5hyit7hwfs3cgv8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" src="http://s4.postimage.org/nv6hyfcjm/pu4m5hyit7hwfs3cgv8.jpg" width="320" /></a></div><br />
<br />
<br />
<span style="font-size: large;"><b><a href="http://www.mediafire.com/?5416t0wrr413bc8">دانلود عکس ها در یک فایل زیپ</a></b></span></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-58620216292685132972011-02-02T11:44:00.000+03:302011-02-02T11:44:47.229+03:30شهوت هنر سیاه سفید 2<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/xthzg5bxcd3yx16rgg7q.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="235" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/xthzg5bxcd3yx16rgg7q.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/ksmfygipy5o6ngkd98o.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/ksmfygipy5o6ngkd98o.jpg" width="316" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/nto1va5vek8qnnf2t0r.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="319" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/nto1va5vek8qnnf2t0r.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/p9fmopd732al5rmqwz6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/p9fmopd732al5rmqwz6.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/3jkbmypms67x4me9kzz.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/3jkbmypms67x4me9kzz.jpg" width="233" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/jdrc792ula5leir1gro.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="290" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/jdrc792ula5leir1gro.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/4vvm3sd2renlhvicgqhd.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/4vvm3sd2renlhvicgqhd.jpg" width="206" /></a></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-45984445392097815722011-02-02T11:39:00.000+03:302011-02-02T11:39:26.915+03:30سینه های زیبا .....<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/a60vbi9z2ktb9xb1kh.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="261" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/a60vbi9z2ktb9xb1kh.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/fkbd5wyspzuq9kxhwu2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/fkbd5wyspzuq9kxhwu2.jpg" width="280" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/q700p94w5xav3h98dqn.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/q700p94w5xav3h98dqn.jpg" width="239" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/x41s0szg06ueubc8daz.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/x41s0szg06ueubc8daz.jpg" width="212" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/jfseq3539dg6tidklgh.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="304" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/jfseq3539dg6tidklgh.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/sqemk9r3plowtuyx1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/sqemk9r3plowtuyx1.jpg" width="255" /></a></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com2tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-58573077169117000952011-02-02T11:07:00.000+03:302011-02-02T11:07:10.733+03:30سینه میخوای ؟؟؟؟؟؟<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/2259roohaqn7u9mkwnl6.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/2259roohaqn7u9mkwnl6.jpg" width="245" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/m1winmaynewpg9i3k5j.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="239" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/m1winmaynewpg9i3k5j.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/h1hpn9pamc366nuvtd.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/h1hpn9pamc366nuvtd.jpg" width="229" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/battug8pjw0rank3xx.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="271" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/battug8pjw0rank3xx.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/o83qnruvp5lfmq3zit3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="232" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/o83qnruvp5lfmq3zit3.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/vod0kv4na7wifyoc3qfp.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="307" s5="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/vod0kv4na7wifyoc3qfp.jpg" width="320" /></a></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-58108804413936189502011-01-13T22:08:00.000+03:302011-01-13T22:08:53.627+03:30شهوت / هنر / سفید / سیاه<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/w84pugjoy162d67th0n5.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/w84pugjoy162d67th0n5.jpg" width="207" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/sfxug8ixpx7x1grw0gte.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="200" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/sfxug8ixpx7x1grw0gte.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/8woesxvexsi6bkp301q.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="201" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/8woesxvexsi6bkp301q.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/bnpwmjhmzdis3bc26.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/bnpwmjhmzdis3bc26.jpg" width="238" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/xkxgr4b603sicrfww9mt.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/xkxgr4b603sicrfww9mt.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/d2dgrlmk5kp5eucenesu.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="231" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/d2dgrlmk5kp5eucenesu.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/j3x12xfqo54v9qa2nh.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="207" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/j3x12xfqo54v9qa2nh.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/bufmzq42xioj9nfs838.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/bufmzq42xioj9nfs838.jpg" width="206" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/730vwnfhx0f0jt3hdl1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="305" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/730vwnfhx0f0jt3hdl1.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/j4izzgi4zpsbrwoljknk.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="284" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/j4izzgi4zpsbrwoljknk.jpg" width="320" /></a></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com1tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-64422364054541040472011-01-11T22:50:00.001+03:302011-01-11T22:50:39.681+03:30شهر نو و مشکلات<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div align="center"><span style="font-family: Tahoma;"><span id="yiv210662106ctl00_ContentPlaceHolder1_lblGoodBody2" style="color: black;"><span class="yiv210662106Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><span class="yiv210662106Apple-style-span"><span style="border-collapse: separate; font-family: Helvetica; font-size: small; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><b><span lang="FA" style="color: #c00000;"><span style="font-family: Arial;">شهر نو و مشکلات</span></span></b></span></span></span></span></span></div><span id="yiv210662106ctl00_ContentPlaceHolder1_lblGoodBody1" style="color: black;"><span class="yiv210662106Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><span class="yiv210662106Apple-style-span"><div style="margin: 0px;"><div style="margin: 0px;"><span style="border-collapse: separate; font-size: small; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> یک روز از طرف تلویزیون با یارو مصاحبه کردند: به نظر شما برای حل مشکل اشتغال جوانان چه باید کرد؟</span></span></div></span></div></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span lang="FA"><span style="font-family: Arial; font-size: large;">ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.</span></span></div><div align="center"><br />
</div><span style="font-family: Tahoma;"><span id="yiv210662106ctl00_ContentPlaceHolder1_lblGoodBody0" style="color: black;"><span class="yiv210662106Apple-style-span" style="border-collapse: separate; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: normal; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><span class="yiv210662106Apple-style-span"><div><div style="font-family: arial, helvetica, sans-serif; font-size: 14pt;"><div style="font-family: arial, helvetica, sans-serif; font-size: 14pt;"><div style="font-family: times, serif; font-size: 12pt;"><div style="font-family: garamond, times, serif; font-size: 12pt;"><div style="font-family: garamond, times, serif; font-size: 12pt;"><div style="font-family: times, serif; font-size: 12pt;"><div><blockquote type="cite"><div><div style="font-family: times, serif; font-size: 14pt; margin: 0px;"><span style="border-collapse: separate; font-family: Arial; font-size: small; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span lang="FA" style="color: red;"><span style="font-size: large;">ـ شهر نو چه ربطی به اشتغال دارد؟</span></span></div></span><span style="border-collapse: separate; font-family: Arial; font-style: normal; font-variant: normal; font-weight: 700; letter-spacing: normal; text-indent: 0px; text-transform: none; white-space: normal; word-spacing: 0px;"><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-size: large;"><span lang="FA">ـ</span> <span lang="FA"> تعداد جوانان بیکار ما، دقیقا به تعداد تقاضایی هست که در عرصۀ خدمات جنسی داریم. بالاخره اگر فرهنگ شهر نو ترویج شود، یکی کاندوم فروش میشود، یکی خدمات عرضه میکند، یکی در کار توزیع میرود، یکی در کار تبلیغات وارد میشود...، حجم زیادی اشتغال ایجاد میشود.</span></span></div></span></div></div></blockquote></div></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span lang="FA"><span style="font-family: Arial; font-size: large;">ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ</span></span></b></div></div></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> فردای همان روز، موضوع برنامه، افزایش کیفیت تحصیل در دانشگاهها بود. بار دیگر با همان آقا مصاحبه کردند: به نظر شما برای افزایش سطح علمی دانشگاهها و اشتغال دانشجویان به تحقیق، چه باید کرد؟</span></span></b></div></div></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span lang="FA"><span style="font-family: Arial; font-size: large;">ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.</span></span></b></div></div></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span lang="FA" style="color: red; font-weight: 700;"><span style="font-family: Arial; font-size: large;">ـ شهر نو چه ربطی به سطح علمی دانشگاهها دارد؟</span></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><br />
</div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ الآن که شهر نو تعطیل است، هر کس میخواهد با جنس مخالف رابطه داشته باشد، صرفا میتواند این ارتباط را در کلاسهای دانشگاه برقرار کند. نتیجه این میشود که دانشگاهها مملو از افرادی است که برای کاری غیر از علم آمدهاند. اگر شهر نو باز شود، فقط کسانی دانشگاه میروند که واقعا به علم علاقهمندند. آن وقت مشکل از اساس حل است و جو دانشگاهها کاملا علمی میشود.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> پس فردا، موضوع برنامه، مشکل ترافیک تهران بود. باز نظر همان یارو را تصادفا خواستند:</span> </span></b></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA" style="color: red;"><span style="font-size: large;">ـ شهر نو چه ربطی به ترافیک دارد؟</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ الآن که شهر نو تعطیل است، خواهران محترم جنده مجبورند جاهای مختلفی در سرتاسر شهر توقف کنند. وقتی برادران به آنها مراجعه میکنند و ترمز میزنند، بالاخره سریع که نمیشود سوار شوند. تا بیایند چانه بزنند و سر قیمت و مکان و نوع خدمات به توافق برسند، یک عالمه راه بندان میشود. اگر جایی مثل شهر نو باز شد که اینها همه را از معابر شهری به آنجا منتقل کنند، مشکل ترافیک تهران کامل حل خواهد شد.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> هفتۀ بعد، موضوع خروج ارز از کشور بود. باز همان آقا به تلفن برنامه زنگ زد:</span> </span></b></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA" style="color: red;"><span style="font-size: large;">ـ شهر نو چه ربطی به خروج ارز دارد؟</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ این همه جوانها مجبورند برای رفع نیاز خود به اوکراین و آنتالیا و عشق آباد و هر قبرستانی سفر کنند. اگر شهر نو فعال شود، این همه سرمایۀ ملی در خود کشور مصرف خواهد شد و ارز هدر نخواهد رفت.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> هفتۀ بعد، موضوع: رواج توریسم و ورود ارز به کشور. باز همان آقا:</span> </span></b></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA" style="color: red;"><span style="font-size: large;">ـ شهر نو چه ربطی به رواج توریسم دارد؟</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ برای این توریستها ایران نمیآیند که امکان عشق و حال ندارند. اگر شهر نو فعال شود، صنعت توریسم هم رونقی صد چندان پیدا خواهد کرد و یک عالمه ارز وارد کشور میشود.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> هفتۀ بعد، موضوع: شاد نبودن جوانها، و نبود امید به آینده، خشونتهای خیابانی، و تظاهرات جوانان علیه دولت. باز، همان آقا:</span> </span></b></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ باید شهر نو را بازگشایی کرد.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA" style="color: red;"><span style="font-size: large;">ـ شهر نو چه ربطی به شادی جوانها و خشونت و تظاهراتشان دارد؟</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ وقتی جوانها این همه وقت از دوران بلوغ در سن 12ـ13 سالگی تا حدود سی و چند سالگی که ازدواج میکنند میل جنسیشان ارضا نشود، عقدهای میشوند و دایم غر میزنند و اصلا هم شاد نیستند. اگر وقت کنند با هم دعوا میکنند. اگر وقت نکنند سر اندک چیزی به خیابان میریزند و با سیاستمدارها دور برمیدارند.</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><b><span style="font-family: Arial; font-size: large;">-<span lang="FA"> هفتۀ بعد، موضوع: <span style="color: red;">مدیریت و</span> <span style="color: red;">فساد اداری</span>. باز همان آقا: باید شهر نو را احیا کرد.</span> </span></b></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ آخر چرا؟ این یکی دیگر خداوکیلی ربطی ندارد!</span></span><span style="font-size: large;"> </span></b></span></div><div dir="rtl" style="direction: rtl; text-align: center;"><span style="font-family: Arial;"><b><span lang="FA"><span style="font-size: large;">ـ اختیار دارید! وقتی شهر نو تعطیل شد، اون همه دیوث و جاکش و مادر قحبه و حرام زاده بیکار شدند... خیلی از اونها بعدها به عنوان مدیردولتی از همان روشها که بلد بودند، برای کسب درآمد استفاده کردند و می کنند. شهر نو را باز کنید، انشاء الله همه برمی گردند سر کار اصلی شون، آن وقت ببینید چطور مشکل مدیریت و فساد اداری مملکت حل میشود! </span></span><span style="font-size: large;"><br />
</span></b></span></div></span></span></span></span></span></span></span><span style="font-size: x-small;"> </span></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-461682002400029902011-01-11T22:42:00.000+03:302011-01-11T22:42:53.948+03:30پشت صحنه کارتن سفید برفی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/3co647ljhi2fzi9v7ltm.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/3co647ljhi2fzi9v7ltm.jpg" width="240" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/jlev9d7pq00vn5qnd3vh.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="240" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/jlev9d7pq00vn5qnd3vh.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/u8748r3lu5xcqykgm5t.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/u8748r3lu5xcqykgm5t.jpg" width="269" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/r3gjyjwehe38ogfq8hu9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/r3gjyjwehe38ogfq8hu9.jpg" width="238" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/yxdei16xosx0x8550v.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="217" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/yxdei16xosx0x8550v.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/172z3vj8zqvh9amv93zy.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="237" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/172z3vj8zqvh9amv93zy.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/1rtpsmh36ilv99cd5o4k.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/1rtpsmh36ilv99cd5o4k.jpg" width="300" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/pk22tgcnbybutdk89fn1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/pk22tgcnbybutdk89fn1.jpg" width="216" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/7f8z26ui2udn17jqo762.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/7f8z26ui2udn17jqo762.jpg" width="257" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/rp7mtyl7m30f721z62ec.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/rp7mtyl7m30f721z62ec.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/2ul7pctkmyy2n6fziyqi.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="203" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/2ul7pctkmyy2n6fziyqi.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/ex8bzgl542jdc2extue2.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/ex8bzgl542jdc2extue2.jpg" width="240" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/pma9ut01v551kketjojj.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="240" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/pma9ut01v551kketjojj.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/1ikoqe2u6mbyv6b38o.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="240" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/1ikoqe2u6mbyv6b38o.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://www.up.iranblog.com/images/gxad9yrd9pym2ziqkm0z.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://www.up.iranblog.com/images/gxad9yrd9pym2ziqkm0z.jpg" width="238" /></a></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com0tag:blogger.com,1999:blog-7723407600374148347.post-56041458342252924902011-01-11T22:34:00.000+03:302011-01-11T22:34:51.556+03:30آیدا دیانتی مدل سکسی ایرانی<div dir="rtl" style="text-align: right;" trbidi="on"><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/478124478/name/1.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/478124478/name/1.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1311943413/name/3.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1311943413/name/3.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1271079937/name/8.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1271079937/name/8.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1775049142/name/9.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1775049142/name/9.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/197416444/name/11.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/197416444/name/11.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1493701389/name/13.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1493701389/name/13.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1516821327/name/15.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="213" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/1516821327/name/15.jpg" width="320" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/725768849/name/16.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/725768849/name/16.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/53859020/name/17.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/53859020/name/17.jpg" width="213" /></a></div><div class="separator" style="clear: both; text-align: center;"><a href="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/609564468/name/18.jpg" imageanchor="1" style="margin-left: 1em; margin-right: 1em;"><img border="0" height="320" n4="true" src="http://xa.yimg.com/kq/groups/37644295/sn/609564468/name/18.jpg" width="213" /></a></div></div><div class="blogger-post-footer">عکس سکسی - داستان سکسی - فیلم سکسی</div>iransexhttp://www.blogger.com/profile/17411746645083138494noreply@blogger.com4